Monday, July 16, 2007

شبکه لابی رژیم ایران و اردوگاه جهانی ارتجاع اسلامی

یوسف ندا، بانکدار تروریستها، مرتجع مذهبی، متحد رژیم ایران

در بیستم آوریل سال 2007، شبکه تلویزیون ملی آمریکا، گزارش خبری ویژه ای درباره یکی از مهمترین رهبران سازمان "اخوان المسلمین" بنام "یوسف ندا" پخش نمود. وی مدیر بانک اسلامی "التقوی" بود که پس از حملات تروریستی القاعده در یازدهم سپتامبر، و بدنبال انتشار اخباری در باره ارتباط این بانک با "بن لادن"، تعطیل شد.
اولین بار اسم "یوسف ندا" را در اوائل سال 1986 زمانی شنیدم که برای دیدار با "ابراهیم یزدی" به ژنو رفتم. این نخستین بار پس از انقلاب بود که یزدی از ایران به آمریکا باز میگشت. اخذ ویزای وی به درازا کشیده و بخشی از این مدت را وی در سوئیس، مهمان یکی از دوستان نزدیک و قدیمی خود "ابراهیم صلاح" بود.
طی صحبت هائی که در طول روز شد، یزدی به معرفی میزبان خود پرداخت و توضیح داد که "ابراهیم صلاح" یکی از اعضای مهم سازمان "اخوان المسلیمن"، مثل بسیاری دیگر از اعضای آن، دهها سال قبل به کشورهای اروپا آمده و ضمن پیگیری فعالیت های سیاسی و مذهبی خود، به تجارت بین المللی نیز مشغول میباشد. "صلاح" یکی از مسئولین بانکی بنام "دارالمال الاسلامیه" بود. رئیس آن محمد ابن الفیصل، پسر ملک فیصل بود و مرکز آن در ژنو قرار داشت. رابطه ابراهیم یزدی با "ابراهیم صلاح" بسیار نزدیک و ویژه بود. طی صحبت هائی که در طول روز شد، "یزدی" به بیان این نکته پرداخت که "صلاح" و دوستانش منجمله دو تن از رهبران "اخوان المسلمین"، بنام "یوسف ندا" و "قالب همت"، از فراهم کنندگان اصلی مایحتاج جنگی ایران از سلاح تا دارو میباشند. خود "صلاح" نیز بمنظور تأکید بر اهمیت کارشان گفت که قطعات یدکی فانتوم نیز بخشی از خریدهای آنان برای رژیم بوده است. شگفت انگیز ترین بخش از سخنان وی آنجا بود که اظهار داشت:
"یکبار از دکتر یزدی پرسیدیم که شما خرید سلاح برای احتیاجات جنگی دولت ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ اکنون شما از دولت و سیستم حذف شده و مغضوب هستید. آیا بازهم این فعالیت های ما را تأیید میکنید؟ یزدی پاسخ داده بود که این کار شما برای ما نیست و برای رضای خداست و باید بآن ادامه دهید."
رابطه "صلاح" و دوستانش با رژیم برای من مسئله برانگیز بود. بخصوص تهیه سلاح و ادوات جنگی، برایم قابل درک نبود. موضع رسمی "نهضت آزادی ایران" درآن ایام و در زمانیکه جنگ با عراق سالی ده ها هزار قربانی میگرفت، بر این استوار بود که از سال 1361 ببعد، یعنی بازپس گیری خرمشهر، ادامه جنگ مغایر با منافع ملی ایران است و باید برای توقف آن فعالیت نمود. البته من هنوز نمیدانستم که این اظهارات، در گرماگرم "ایران گیت" و داستان "کلت و کیک" بوده است.
پس از آن دیدار، یکبار دیگر در همان سال 86 "صلاح" را دیدم که بهمراه "قدرت الله اتابک" یکی از دوستان نزدیک دکتر یزدی بود که آنزمان در شهر لیون فرانسه اقامت داشت. دورادور نیز خبر داشتم که پسر "صلاح" در ایران همسری گزیده است و پدر و پسر مرتبا به ایران سفر میکنند.
"یوسف ندا" و دوستان وی چه کسانی هستند و رابطه آنان با رژیم خمینی و بحث ما در مورد لابی رژیم چیست؟ در گزارش قبلی در مورد "شورای روابط خارجی" و کارشناس ارشد آن "ری تکیه" به تفصیل بحث و بررسی شد. سوالی که بایستی بآن پاسخ داده شود، شناخت محافل و آن بخش از صاحبان قدرت در آمریکاست که حامی رژیم ایران میباشند. محافلی که "شورای روابط خارجی" بیان کننده نظرات و موضعگیریهای آنان است.
طی دهه هشتاد و بخشی از دهه نود میلادی، قدرتهای غربی و بخصوص آمریکا، بدلائلی که عمدتا به جنگ سرد یا مقابله با جنبش های ملی مربوط میشد، از جریانات بنیادگرای اسلامی در منطقه حمایت کردند. "یوسف ندا" و دوستان وی، محصول و نموداری از این وجه غالب سیاست کلی غرب در منطقه میباشند. این طرح که به تعبیری "کمربند سبز" خوانده میشد، در مورد ایران، بطور خاص، دست آخر به حمایت از "خمینی" به هنگام سقوط رژیم پیشین و سرقت انقلاب توسط وی و باند مرتجع او منجر شد.
دومین مقطعی که طی آن، بخشی از صاحبان قدرت در آمریکا به معامله و بند و بست با رژیم خمینی پرداختند، دوران معروف به "ایران گیت" بود. دراین دوره، گذشته از تلاش برای آزادی گروگانهای آمریکائی در لبنان، سیاست نزدیکی با جناح های باصطلاح میانه رو در داخل رژیم، به یکی از پایه های سیاست آمریکا در رابطه با ایران تبدیل گردید..
حامیان کنونی رژیم ایران در آمریکا، عمدتآ همان محافل صاحب قدرتی هستند که در دو مقطع یاد شده، یعنی دوران انقلاب و سپس ایران گیت، به حمایت از رژیم پرداختند. شاید بتوان این دو دوره را در دو شخصیتی که مشترکا در تهیه گزارش معروف سال 2004 "شورای روابط خارجی" در باره ایران همکاری نموده اند، سمبولیزه کرد. اولی "برژینسکی" است که در زمان انقلاب مشاور امنیت ملی "جیمی کارتر" بود و نظریه وی مبنی بر حمایت از روحانیون، به سیاست پشتیبانی از خمینی منجر شد و دومی، "ریچارد مورفی" معاون وزیر امور خارجه دولت ریگان هنگام ایران گیت میباشد. این دو شخصیت، در تمامی فعالیت های کنونی در حمایت از رژیم ایران، بطور مستمر حضور فعال داشته اند که در بخش های بعدی، به این مسئله نگاه میکنیم.
ابراهیم یزدی، فرهاد کاظمی و ریچارد مورفی، شورای روابط خارجی 1998(2)
نقش "ابراهیم یزدی" نیز در دو مرحله فوق ویژه و یگانه بوده است. حضور تعیین کننده وی هنگام انقلاب و ملاخور شدن آن توسط خمینی و سپس، تلاش های وی در تئوریزه کردن و جاانداختن پایه های تبلیغاتی سیاست مماشات با رژیم ایران در آمریکا از او شخصیتی یگانه ساخته است که برای درک و شناخت لابی رژیم ایران در آمریکا و محافل طرفدار این لابی، باید لاجرم نقش وی را مورد بازبینی قرار داد. بعنوان مثال، هیچ خبرنگار یا کارشناس آمریکائی وابسته به محافل طرفدار رژیم ایران نیست که با یزدی آشنا نباشد و یا تحت تأثیر نظرات وی قرار نگرفته باشد. شاید یک مثال دراینمورد جالب توجه باشد.
"رابین رایت" خبرنگار ارشد واشنگتن پست، یکی ار بانفوذترین کارشناسان مسائل ایران در آمریکاست. وی بخاطر گزارشاتی که بخصوص درباره ایران نوشته بود جایزه "پولیتزر" را نیز دریافت کرده است. یکی از مهترین کارهای وی کتابی در باره ایران بنام "آخرین انقلاب کبیر" است. یکی از اصلی ترین پایه های نظری این کتاب، تقسیم حیات جمهوری اسلامی به سه دوران یا سه جمهوری است که دوران اصلاح طلبان را جمهوری سوم و آخر آن معرفی کرده است. بدنبال چاپ این کتاب، وی به نوشتن مقالات و ایراد سخنرانی های پی در پی در باره این "سه جمهوری" پرداخت.3
جالب اینجاست که این تئوری، سالها پیش توسط ابراهیم یزدی مطرح شده و حتی در بخشی از کتاب اخیرش تحت عنوان "سه جمهوری" نیز منتشر شده است که هنوز روی سایت رسمی نهضت آزادی ایران به چشم میخورد. 4
گذشته از نقش فعال "ابراهیم یزدی" در دوران انقلاب و سپس، جایگاه ویژه او طی سی سال گذشته در شکل دادن به گفتمان "سیاست مماشات با رژیم ایران"، باید به بخش دیگری از کمک های وی به رژیم خمینی نیز یاد نمود. در این گزارش، به نقش وی و یار قدیمی اش "مصطفی چمران" در وصل کردن رژیم آخوندی به حرکت های ارتجاعی منطقه مثل "حزب الله" و "اخوان المسلمین" نگاه میکنیم. این ارتباطات، شرط لازم برای جا انداختن سیاست خارجی رژیم در منطقه بوده است.
در بسیاری از مقالات و کتبی که در سالهای اخیر منتشر شده، به نقش ویژه غرب در رشد بنیادگرائی اسلامی اشاره شده است. در انتهای این گزارش، تعدادی لینک مفید در همین رابطه آورده شده است.5 این بحث، بخصوص پس از وقایع یازدهم سپتامبر 2001، از اهمیت بیشتری برخوردار گشته است. ولی تا آنجا که به ایران مربوط میشود، این مسئله تاکنون مورد بازبینی جامع و کاملی قرار نگرفته است. شاید بهترین شیوه برای گشایش این بحث بنیادین، شناخت "یوسف ندا" و رابطه اش با رژیم ایران باشد. گزارش کنونی را میتوان بعنوان پنجره ای بسیار کوچک، به دنیای ناشناخته ای دانست که با نفوذ درآن میتوان به بسیاری از سوالات پاسخی روشن داد. مثلآ رابطه رژیم با القاعده، نئو فاشیست های اروپا و همچنین نحوه دستیابی به تجهیزات لازم برای ساخت بمب اتم، در زمره مسائل ناشناخته ای است که پاسخ آن در دست دوستان "یزدی" مثل "ابراهیم صلاح" و "یوسف ندا" قرار دارند.

اخوان المسلمین
سازمان "اخوان المسلمین" توسط "حسن البناء" در سال 1928 در مصر پایه گذاری شد و در آغاز دهه 50 میلادی از 500 هزار عضو دراین کشور برخوردار بود و در کشورهای دیگر عرب مانند سوریه و اردن نیز سازمانهائی وسیع و توده ای داشت. در سال 1954 و بدنبال توطئه سوء قصد برای ترور "عبدالناصر"، وی به سرکوب وسیع این جریان پرداخت و بسیاری اعضای این سازمان روانه زندان گردیدند. در سال 1966، ایدئولوگ این جریان یعنی "سید قطب" بدار آویخته شد.
"اخوان المسلمین" قوی ترین سازمان بنیادگرای اسلامی، طی هشتاد سال گذشته بوده است که از درون آن، گروههایی مثل "حماس" و "القاعده" و "جهاد اسلامی" متولد شده اند. اگرچه این سازمان دارای گرایشات گوناگون میباشد، ولی وجه مشترک تمام آنان، دیدگاههای غلیظ مذهبی، زن ستیزی، تعصب، دشمنی با دموکراسی و تمدن و همه آن چیزهائی است که میتوان تحت نام "ارتجاع" خلاصه نمود. برای درک بهتر این موضوع، میتوان با یک ساده سازی، گرایشات تند این سازمان را به "فدائیان اسلام" در ایران تشبیه نمود و جریانات معتدل آنرا نیز مانند "هیئت موتلفه" و باند "عسگر اولادی" تلقی کرد.
از دهه شصت میلادی به بعد و بدنبال سرکوب گسترده این سازمان در مصر، بسیاری از کادرها و اعضای "اخوان" به کشورهای غربی، بخصوص آلمان رفته و بسیاری نیز راهی کشورهای عرب، بویژه عربستان سعودی گردیدند. "سعید رمضان"، رهبر این سازمان، پس از اقامتی در آلمان، به سوئیس رفت و درآنجا مرکز اسلامی معروف ژنو را راه انداخت. با توجه به قدرت تشکیلاتی این سازمان و گستردگی جغرافیائی آن در جهان اسلام، در آن دوران عربستان به استفاده از آنان برای ترویج مذهبی و ضمنا افزایش نفوذ سیاسی و مالی خود پرداخت. برخی از اعضای بالای "اخوان" نیز با استفاده از سرمایه های خاندان سلطنتی عربستان، وارد بازار تجارت و بانکداری شدند.
رژیم عربستان با میلیاردها دلار درآمد نفتی، با استفاده از کادر ها و تشکیلات "اخوان المسلمین" دست به یک کارزار جهانی زد که راه اندازی صدها مسجد و سازمان خیریه و موسسه نشر افکار اسلام ارتجاعی، تنها بخش آشکار آن بود. این شبکه وسیع، در دهه 80 میلادی برای جذب بنیادگرایان از سراسر دنیای اسلام و روانه کردن آنان به افغانستان بمنظور مبارزه با نیروهای اشغالگر شوروی، بکار گرفته شد.
پس از فوت "ناصر" در مصر، "انور سادات" به قدرت رسید. وی تصمیم به تغییر سیاست های ناصر داشت و از همین رو، اولین مانع خود را نیروهای ملی و "ناصریست" میدانست. ازاینرو، برای مقابله با آنان، دست "اخوان" را باز گذاشت و ازهمین دوره میتوان شاهد بازگشت مجدد رهبران این سازمان به مصر و رشد آنان بود. البته ماری که "سادات" به پرورش آن پرداخت، در سال 1981 به سراغ خود وی آمد و تعدادی از اعضای سابق همین "اخوان المسلمین" وی را به قتل رساندند.
در طول دو دهه 80-90 میلادی، برخی از صاحبان قدرت در آمریکا و اسرائیل، برای مقابله و تضعیف سازمان آزادیبخش فلسطین "ساف" به حمایت از گرایشات بنیادگرای اسلامی در میان نیروهای فلسطینی پرداخته و بطور مشخص، از سازمان ارتجاعی و تروریستی "حماس" حمایت نمودند. "حرکت المقاومته الاسلامیه" یا همان "حماس" از درون سازمان "اخوان المسلمین" درآمد و در سال 1987 در نوار غزه تأسیس گردید. طی همین دوره در دهه هشتاد، غرب برای مقابله با شوروی در افغانستان، نه تنها مرتجع ترین عناصر این کشور مثل "حکمت یار" را تقویت نمود، بلکه با استخدام بنیادگرایان از همه کشورهای مسلمان، به رشد غده ای سرطانی در تمام این کشورها کمک کرد.
در تمام این دوران، سیستم مالی حمایت کننده از بنیاد گرایان روی چند بانک استوار بود. که مهمترین آنان، بانک "الفیصل" بود که توسط "ترکی الفیصل"، پسر ملک فیصل تآسیس گردید. وی رئیس سازمان امنیت عربستان بود. شعبه مصر بانک "الفیصل"، در سال 1974،تأسیس شد که یکی از اصلی ترین بنیانگذاران آن، "یوسف ندا" بود. همزمان با کنفرانس سران اسلامی در سال 1981، پسر دیگر ملک فیصل، یعنی شاهزاده محمد ابن الفیصل، "دارالمال الاسلامیه" را در ژنو تأسیس نمود. شبکه بانکی "الفیصل"، در حقیقت اولین و مهمترین سیستم مالی حمایت از بنیادگرائی در دنیای اسلام بود. 1
دومین بانکی که مورد استفاده بنیادگرایان قرار میگرفت، بانک تجارت و اعتبارات بین المللی (BCCI) بود که در دهه هفتاد راه افتاد. این بانک ثمره همکاری پاکستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس میباشد. رابرت گیتس، رئیس وقت سازمان سیا در شهادتی که در مورد این بانک به کنگره داد، این موسسه را "بانک تبهکاران و جانیان بین المللی" معرفی نمود. 6
برطبق گزارشات سنای آمریکا و همچنین بسیاری از کمیسون های تحقیق در کشورهای مختلف، این بانک مهمترین نهاد مالی جهانی برای حمایت از بنیادگرایان، پولشوئی درآمدهای ناشی از تجارت مواد مخدر در پاکستان و قاچاق اسلحه، منجمله در رابطه با ایران بوده است. "عدنان خشوقی" و "منوچهر قربانی فر"، از شعبه مونت کارلوی این بانک برای داد و ستد با رژیم ایران استفاده کرده اند. رشد و نمو این بانک در سیستم مالی جهان، تنها و تنها مدیون فضای مسمومی بود که بخاطر حمایت آشکار برخی از صاحبان قدرت در آمریکا از بنیادگرایان اسلامی ایجاد گشته بود. در چنین فضائی، "یوسف ندا" قادر بود تا شخصا و به کمک شناخنه شده ترین مرتجعین اروپا، اقدام به تأسیس یک شبکه مالی مستقل نماید.

بانک "التقوی" 5
بانک BCCI در سال 1988 بدنبال افتضاحاتی که به قاچاق اسلحه، پولشوئی مواد مخدر و دیگر بزهکاریهای مالی مربوط میشد، ورشکسته و تعطیل گردید. صدها میلیون دلار پول بین این بانک و بانک "الفیصل" که در کنترل باند "یوسف ندا" بود، مبادله میشد. بدنبال ورشکستگی این بانک، بسیاری ار روابط مالی "بنیادگرایان" و دوستان "رژیم"، مختل شد. ازاینرو در سال 1988، "یوسف ندا" بهمراه یکی دیگر از رهبران سوری الاصل "اخوان، بنام "قالب همت"، بانک "التقوی" را در سوئیس، ایتالیا، لیختن اشتاین و باهاماس تأسیس نمود. دوماه پس از عملیات تروریستی یازدهم سپتامبر، دولت آمریکا بتاریخ 7 نوامبر 2001، رسما نام "یوسف ندا" و بانک "التقوی" را در لیست حامیان "القاعده" قرار داد و دو روز بعد ازآن نیز، شورای امنیت سازمان ملل، با صدور اعلامیه ای، رسما از تمام کشورهای عضو خواست تا اموال بانک "التقوی" و "یوسف ندا" را توقیف کنند. 7 در اگوست 2002، کنفرانس هشت کشور بزرگ صنعتی جهان نیز بهمین ترتیب نام "یوسف ندا" و شرکای وی را در لیست حامیان "القاعده" قرار داد. بدنبال آن، دولت آمریکا اطلاعات زیر را بطور رسمی در باره وی منتشر نمود: 8
«بانک "التقوی" که در سال 1988 توسط "ندا" و شرکای وی تأسیس شد، در طی سالیان گذشته، به سازمانهای "حماس"، "جبهه نجات اسلامی الجزائر" ، "گروه مسلح اسلامی الجزائر"، "القاعده"و "النهضه" در تونس کمک مالی کرده است. بر طبق گزارشات مربوط به سال 1997، کمک های مالی جمع آوری شده برای حماس که به 60 میلیون دلار در سال میرسید، از طریق این بانک در اختیار گروه مزبور قرار میگرفت. تا اکتبر سال 2000، این بانک برای شبکه بن لادن نیز کمک مالی قراهم مینمود.»
علیرغم فشار آمریکا، دولت سوئیس به تعقیب قانونی"یوسف ندا" و دوستان وی اقدام نکرد و نامبردگان هنوز به برخی از فعالیت های خود ادامه میدهند، بااینحال بانک "التقوی" بطور رسمی تعطیل گردید و برای همگان آشکار شد که سیستم مالی تحت نفوذ دوستان "صلاح" و "یوسف ندا"، از طریق دو بانک "التقوی" و BCCI ، با قاچاقچیان مواد مخدر پاکستان، تروریست های مرتبط با حماس و الجزائر و افغانستان، دلالان اسلحه بین المللی و همچنین دوستان "ریچارد مورفی" در شبکه ایران گیت در ارتباط بوده است. داستان این "گنداب" بهمین جا ختم نمی شود.
مقامات سوئیس در حمله خود به شبکه مالی "یوسف ندا" و بانک "التقوی"، به بازجوئی از مدیران این بانک پرداختند. گذشته از "یوسف ندا" و "قالب همت"، مدیر قانونی این بانک در سوئیس، یکی از شناخته شده ترین نئونازیهای اروپا بنام "احمد هوبر" بود. این شخصیت ویژه و یگانه، بخش دیگری از ارتباطات رژیم ایران با دنیای مدرن قرن بیست و یکم را به نمایش میگذارد.

احمد هوبر: از آدولف هیتلر تا روح الله خمینی
برای راه اندازی این بانک در سوئیس، "یوسف ندا" و شریک وی "قالب همت" به یکنفر شهروند سوئیسی الاصل نیز احتیاج داشتند و از همین رو سراغ یکی از بدنام ترین عناصر شناخته شده اروپا بنام "احمد هوبر" Huber رفتند. آنطور که Piotr Smolar خبرنگار روزنامه لوموند در 4 مه 2002 در مقاله خود از قول احمد هوبر نقل میکند، وی در ملاقاتی که در حاشیه یک کنفرانس در سال 1998 در تهران با "یوسف ندا" داشته، برای شرکت در مدیریت بانک "التقوی" دعوت شده بود. 9
اولین بار که خبری درباره رابطه رژیم ایران با نئونازیهای اروپا منتشر شد، در سال 1987 و بدنبال بمب گذاریهای پاریس بود که دولت فرانسه به محاصره سفارت ایران پرداخت تا از "وحید گرجی" بازجوئی نماید. یکی از جالب ترین بخش های پرونده "وحید گرجی"، چکی به مبلغ 120 هزار فرانک بود که وی به کتابفروشی معروف و نئو نازی Ogmios داده بود تا جزوه ای تحت عنوان "افسانه هولوکاست" را چاپ و منتشر نماید. 10
اینکه چرا رهبران "اخوان المسلمین" سراغ "احمد هوبر" رفته اند تصادفی نیست. ارتباط میان بنیادگرایان اسلامی و جریانات نئو-نازی موضوعی است که به تفصیل مورد مطالعه بسیاری از صاحب نظران قرار گرفته که در پایان گزارش به چند لینک مرتبط اشاره شده است. درباره "هوبر"، این شخصیت ویژه میتوان کتابهای طولانی نوشت. این سوئیسی مسلمان شده که اسم خود را به "احمد" تغییر داده، بطور همزمان هم از "خمینی" و هم از "آدولف هیتلر" هواداری میکند و عکس آنان را در دفتر کار خود آویزان کرده است. "هوبر" بکی ازحلقه های واسطه بین رژیم با نئو فاشیست های اروپا میباشد در بسیاری از گزارشات؛ به نقش وی در قاچاق محصولات اتمی از روسیه نیز اشاره شده است. (عکس "احمد هوبر" با "ژان ماری لوپن" از فرانسه)
Ahmad Huber with Jean Marie Le Pen at Christian Cambuzata’s spa in Switzerland. [[Blick (Zurich), 4/26/2002]
Albert Friedrich Armand Huber (احمد هوبر)، از خانواده ای مسیحی در سوئیس متولد شد. وی بعدآ در مرکز اسلامی ژنو که توسط "سعید رمضان"، رهبر "اخوان المسلمین" اداره میشد، به اسلام گروید. وی بدعوت سفیر مصر در سوئیس به این کشور رفت و درآنجا اقامت گزید و با دختر سفیر ازدواج کرد.
هنگام اقامت در مصر، وی با "امین الحسینی"، مفتی سابق اورشلیم قبل از تشکیل دولت اسرائیل، آشنا شد. "امین الحسینی" که بخاطر دیدارش با "آدولف هیتلر" در دهه 1930 به شهرت رسیده بود، افکار بغایت ضد یهودی خود را به احمد هوبر منتقل نمود. در بازگشت به سوئیس، "احمد هوبر" با بانکدار معروف سوئیسی بنام Francois Genoud آشنا شد. وی یکی از معروفترین نتونازی های اروپا بود که با گوبلز و هیتلر نیز آشنا بود. "هوبر" به حزب سوسیالیست سوئیس پیوست ولی بعدها بخاطر طرفداری از خمینی، افکار بغایت زن ستیزش و همچنین دفاع علنی از فتوای قتل سلمان رشدی، از این حزب اخراج شد. 11
این فاشیست بدنام، مرتبا به ایران سفر میکند و گذشته از دلالی های پشت پرده برای رژیم، بعنوان کارشناس مسائل بین المللی نیز مورد استناد روزنامه های ایران از قبیل کیهان قرار میگیرد که یک نمونه آن مصاحبه 14 اردیبهشت 1385 با این روزنامه است که طی آن، وی ضمن حمایت کامل از پیروزی سازمان "حماس" و خوشحالی از سقوط دولت "محمود عباس"، پیش بیینی میکند که تا بیست سی سال دیگر اسرائیل از بین میرود. احمد هوبر، این شخصیت بی نظیری که محبوب گمشده خود یعنی هیتلر را در روح الله خمینی یافته است در یکی از سخنرانی های خود میگوید:
«هنگامى كه من از سال 79 - 1978 (57 - 1356) شروع به مطالعه درباره امام‏ خمينى بخصوص از منابع ايرانى كردم مطلقا شگفت زده شدم; چرا كه امام خمينى اولين رهبر مذهبى در قرن ماست كه انقلابى را به وجود آورد كه همزمان سه وجهه مذهبى، سياسى و فرهنگى را در خود جمع كرده است. تمام انقلابيون قرن ما - شما در اين زمينه هر رهبر انقلابى را مى‏توانيد نام ببريد: نظير لنين، مائوتسه تونگ يا آدولف هيتلر! و موسولينى - يك انقلاب سياسى و اجتماعى را به وجود آوردند; اما از نظر مذهب افرادى غيرمذهبى، و در حقيقت ‏بويى از مذهب نبرده بودند و واقعا كافر بودند.
انقلاب نژادى هيتلر و يا موسولينى از بين رفت و مى‏دانيم كه انقلاب روسيه نيز امروز يك پديده مرده، فاسد و كاملا ارتجاعى شده است و اكنون كشور شوروى همه چيز هست الا آن چيزى كه مردم و انقلابيون روسيه در 1917 به آن اميد بسته بودند. انقلاب چين نيز هم اكنون مشغول وارد كردن روشهاى امريكايى است و قصد بازگشت‏به سيستم سرمايه‏دارى را دارد و اين انقلاب، يعنى مائوئيسم، نيز به پايان خود رسيد; در صورتيكه انقلاب اسلامى مبناى كاملا متفاوتى دارد و اين ثمره كار، منحصر به امام خمينى بود.» 12
دراینجا بی مناسبت نیست تا بخشی از سخنرانی "احمد هوبر" را که در سال 1368 درتهران ایراد کرده است نقل کنیم تا با دیدگاه این بخش از حامیان رژیم بهتر آشنا شویم: 13
«دستاوردهاى انقلاب اسلامى در جهان امروز
امروز در اروپا احساس مى‏شود سقوط ديوار برلين با انقلاب و قيامى كه شما يازده سال پيش آغاز كرديد مرتبط است و اين قيام و بپاخستن اسلامى كه از ايران آغاز شد امروز در اروپا محسوس است.....
نخست درباره شانى كه امام خمينى (س) به ما بخشيد صحبت مى‏كنم. در سوئيس من از يازده سال پيش شاهد بوده‏ام كه كارگران ترك كه سابقا در رستورانهاى ما آبجو مى‏خوردند حالا آب معدنى مى‏خورند و از نوشيدن آبجو خوددارى مى‏كنند، همچنين زنان ترك در سوئيس و آلمان و اروپا به حجاب روى آورده‏اند. امروزه در غرب روانشناسان كشف كرده‏اند كه اين برهنگى حاكم بر تمدن غربى كه همه جا را فراگرفته و تمامى سينماها، مجلات و در و ديوارها آكنده و آلوده بدان است موجب سستى و تباهى روابط بين زن و شوهر گشته، به طورى كه در سوئيس اكثر ازدواجها به طلاق منجر مى‏شود و 85 درصد خانواده‏ها عملا به فساد جنسى آلوده هستند. همچنين بسيارى از زنان و مردان به هم‏جنس خود روى آورده و بچه‏ها نيز شاهد اين وقايع تلخ هستند و همگى اينها از آثار حكومت و شيوع فرهنگ برهنگى در غرب است ما مسلمانانى كه غربزده بوده‏ايم حالا به حكيمانه بودن دستورات و احكام اسلام و قرآن پى برده‏ايم و اكنون مى‏فهميم كه خدا در قرآن با حجاب ما را از چه آثار سوئى مصون و محفوظ داشته است. اكنون نه تنها زنان ترك و عرب در اروپا به حجاب روى آورده‏اند بلكه زنان سوئيسى هم تقاضا دارند كه براى آنان لباس مناسبترى با پوشش و حياى بيشترى تهيه گردد.
اتحاد دو آلمان قطعى است. ‏با اتحاد آلمان اروپاييها متحد شده و بسيارى از كشورها در اين اتحاد يك شكل تازه‏اى پيدا مى‏كنند. آلمان با صنعت فوق‏العاده پيشرفت و اروپا با 500 ميليون جمعيت‏باعث‏بوجود آمدن قدرت تازه‏اى مى‏شوند و مركز تسلط ناتو بر اروپا كه بروكسل بود، از بين مى‏رود و مركز قدرت به برلين منتقل مى‏شود و در نتيجه تسلط صهيونيستها بر اروپا زايل گشته و اروپاى نوينى با رهبرى آلمان و همكارى ژاپن بوجود مى‏آيد كه به جاى ابرقدرت، ابرهمكار خواهند شد. (ظاهرآ احمد هوبر هنوز در حسرت اتحاد فاشیستی هیتلر و ژاپن است- م) از: نشريه رشد معارف»
بخاطر محدودیت هائی که در تعداد صفحات این گزارش وجود دارد، از تفصیل بیشتر در موارد بالا خودداری کرده و تنها باین نکته اشاره میشود که هرکدام از بحث های بالا میتواند مبنای گزارشی مفصل و طولانی گردد. رابطه رژیم با نئوفاشیست های اروپا، رابطه "مرکز اسلامی ژنو" و رئیس اخوان المسلمین، یعنی "سعید رمضان" با رژیم، نقش دوستان "یوسف ندا" در فروش تجهیزات انمی به رژیم توسط عبدالقادر خان و یا رابطه رژیم با شبکه ترور بین المللی مانند "القاعده"، هرکدام مقوله ای مهم دراین زمینه اند.
ابراهیم یزدی، مصطفی چمران
فعالیت های خارج از کشوری "ابراهیم یزدی" و "مصطفی چمران" قبل از انقلاب، در چند زمینه مشخص به رژیم ایران کمک کرده است: اولا، انجمن های اسلامی دانشجویان در آمریکا و اروپا، پایه و اساس کار خارج از کشوری و سفارتخانه های رژیم پس از انقلاب گردید. ثانیأ، رژیم خمینی از ارتباطات وسیع این دو شخصیت با گروههای اسلامی منطقه بهره برد. و مهمتر از همه، حزب الله لبنان، ثمره فعالیت ها و خون جگرهای موسی صدر و مصطفی چمران و باند مرتجع پیرامون آنان بوده است. از طرف دیگر، همانطور که در صفحات پائین مشاهده میکینم، نامبردگان و دوستان بنیادگرایشان در خارج از ایران، نقش مستقیمی در شکستن کمر جنبش فلسطین توسط سازمان ارتجاعی "حماس" داشته اند. درضمن "ابراهیم یزدی" نقشی ویژه و یگانه در کمک به خمینی برای سرقت انقلاب ایران برعهده داشته است که از زبان خود وی بازگو میکنیم.
ابراهیم یزدی در تابستان 1339 برای تحصیل به آمریکا رفت. وی که تا آنزمان در کادر نهضت مقاومت و جبهه ملی فعالیت میکرد، از سال 1340 به نهضت آزادی پیوست. وی و چمران اولین انجمن اسلامی دانشجویی در آمریکا که غیر ایرانیان را نیز در بر میگرفت بنیان گذاشتند. خود یزدی در مصاحبه ای با نشریه "نامه" میگوید:
«همزمان با فعاليت‌هايي كه در جبهه‌ي ملي و سازمان دانشجويي داشتم به همراه دانشجويان مسلمان غيرايراني، انجمن اسلامي دانشجويان آمريكا و كانادا، كه همه‌ي دانشجويان مسلمان را در برمي‌گرفت به‌وجود آورديم (1963) اما بعد از مدتي گروه فارسي‌زبان را در داخل اين سازمانِ مادر ايجادكرديم، چون ديديم شرايط مبارزه‌ي اسلامي در ايران اصلاً قابل مقايسه با كشورهاي اسلامي ديگر نيست. جنبش اسلامي در ايران در مواردي به‌مراتب از ديدگاه‌هاي برخي از اين جريان‌ها مترقي‌تر بود و به‌همين‌دليل ما زير اين چتر بزرگ يك جريان كوچك‌تر ايجاد‌كرديم.» 14
در دهه 60 میلادی، گروه های اسلامی در جهان تحت سیطره "اخوان المسلمین" بودند و درون سازمان دانشجوئی مسلمانان آمریکا نیز گرایش مسلط همان طرز تفکر ارتجاعی "اخوان" بود. این انجمن های اسلامی نه تنها پایه و اساس نفوذ رژیم در کشورهای اسلامی گردید، در داخل ایران نیز بعضآ کادرهای حزب اللهی مورد نیاز رژیم را فراهم نمود. خود یزدی در این زمینه میگوید:
«تأسيس و فعاليت انجمن‏هاى اسلامى دانشجويان در خارج از كشور (آمريكا و اروپا، هند و فيليپين) را بايد تجربه بسيار موفقى ارزيابى كرد. در بسيارى از دانشگاه‏هاى آمريكا و اروپا كه دانشجويان ايرانى مشغول تحصيل بودند، واحدهاى انجمن اسلامى تشكيل شده و فعال بودند. ... در نشست‏هاى ساليانه انجمن‏ها نه تنها تمام واحدها شركت مى‏كردند، بلكه نمايندگان واحدهاى قاره‏اى (از اروپا يا آمريكا) نيز شركت مى‏كردند. دانشجويان سالى يك بار نشست داشتند. در سمينارها و نشست‏هاى خود روى مسائل عقيدتى و سياسى بحث مى‏كردند. بعد از انقلاب در واقع اعضاى سابق انجمن‏هاى اسلامى دانشجويان در آمريكا و اروپا كه هم مسلمان بودند و هم كار تشكيلاتى گروهى كرده بودند، نقش تعيين‏كننده‏اى در اداره كشور دارند.» 15
فعالیت یزدی و چمران در رهبری این تشکیلات، پایه گذار بسیاری از ارتباطات آینده ای شد که ازان جمله میتوان به "یوسف ندا" و "ابراهیم صلاح" اشاره کرد که در ابتدای این گزارش ازآنان یاد کردیم.. "عبدالرضا تاجیک" در مقدمه مصاحبه ای که در سال 1382 با "ابراهیم یزدی" داشته است دراین باره میگوید:
"در مخاطره آميز ترين لحظات پيروزى انقلاب در سال ١٣٥٧ مردى چهل و هفت ساله با محاسنى مشكى در كنار رهبر انقلاب اسلامى ايران ايستاده است. ابراهيم يزدى متولد ۱۳۱۰ عضو نهضت آزادى در خارج از كشور با ته لهجه آمريكايى سخنان ميهمانان رهبر فقيد انقلاب را ترجمه مى كند. ارتباط با جنبش هاى رهايى بخش در جهان از او چهر ه اى ديپلماتيك ساخته بود .... يزدى كه خود معتقد است در برخى از مسائل سياسى نوعى نگاه پراگماتيستى (عمل گرايانه) دارد در اوج مبارزات مردم ايران در دهه چهل و زمانى كه فضاى راديكالى در حال شكل گيرى بود به همراه برخى از دوستانش كه وابسته به نهضت آزادى بودند با تشكيل گروه «سماع» براى كسب آموزش هاى چريكى و سازماندهى مخفى به مصر و سپس به لبنان رفت.... يزدى پس از كسب آموزش هاى لازم چريكى به همراه مصطفى چمران در لبنان مستقر شده و در تاسيس و سازماندهى حركت محرومين و سازمان امل همگام بنيانگذاران آن مى شوند. او كه در سال ۱۳۵۱ از سوى رهبر فقيد انقلاب سمت نماينده ويژه در خارج از كشور را براى دريافت وجوه شرعى عهده دار شده بود در ميانه دهه پنجاه به يكى از مشاوران نزديك رهبر فقيد انقلاب تبديل مى شود ارتباط موثر و مستمر يزدى با جنبش هاى رهايى بخش همچنين گروه هاى دانشجويى در طول دوران فعاليت سياسى و فرهنگى اش موجب مى شود تا او با طيف وسيعى از مبارزان و فعالان سراسر جهان آشنا شود و اين گونه است كه پس از درگذشت مهدى بازرگان بنيانگذار و دبيركل فقيد نهضت آزادى، «محمد حامد ابوالنصر مرشد جماعت اخوان المسلمين مصر»، «نجم الدين اربكان رهبر حزب رفاه تركيه»، «دكتر حسن عبدالله الترابى دبيركل كنفرانس مردمى عربى و اسلامى سودان»، «راشد الغنوشى رهبر جنبش اسلامى تونس» و جبهه نجات اسلامى الجزاير به او تسليت مى گويند." 16

بنیادگرایی در ایران و سرقت انقلاب توسط خمینی
پیروزی خمینی در ربودن رهبری جنبش آزادیخواهانه ملت ایران، باندازه کافی مورد بحث و گفتگو قرار نگرفته است. دراین گزارش نیز مجال پرداختن به آن نیست و برای پرهیز از هرگونه تردید در مورد نقش "ابراهیم یزدی" و دوستان وی در این مرحله، تنها به اظهارات خود ایشان تکیه میکنیم. ازآنجا که بسیاری از حقایق آن دوران بخصوص مذاکرات پشت پرده با مسئولین آمریکایی هنوز در معرض قضاوت ملت ایران قرار نگرفته است، این بحث را به فرصتی دیگر موکول می کنیم.
چند ماه قبل از انقلاب و در وضعیتی که شرائط ایران هر لحظه رادیکال تر میشد، عراق "ناگهان" تصمیم به اخراج خمینی گرفت. به گفته یزدی، برخی از دول غربی خیلی زود باین نتیجه رسیده بودند که شاه رفتنی است و باید فکر جایگزینی برای وی بود. "ابراهیم یزدی" بلافاصله در عراق به خمینی پیوست و ازآنجا به پاریس رفتند. وی بارها تأکید کرده است که سفر به پاریس، از پیشنهادات وی به خمینی بود. 24
ابراهیم یزدی در مصاحبه طولانی که با نشریه "نامه" شماره 30 در خرداد ماه سال 1383 داشته است به بخشی از فعل و انفعالات پشت پرده ای که نشانه حمایت غرب از روحانیون و سرقت انقلاب توسط خمینی است اشاره میکند:
«از اواخر دسامبر 1978 امريكايي ها آرام آرام به اين نقطه رسيدند كه پافشاري بر ابقاي شاه فايده‌اي ندارد و تغيير مسير دادند. از طرف ديگر، جنگ سرد در اوج خود بود؛ افغانستان در اشغال ارتش روسيه بود، امريكايي‌ها نگران بودند كه اگر شاه برود، خلايي كه در ايران ايجاد مي‌شود چگونه خواهد شد. بنابراين، موافقت كردند كه شاه برود، بختيار بيايد و ارتش با انقلاب همكاري كند تا ارتش احتمالا بتواند در انقلاب جايگاهي پيدا كند. از جانب ديگر، نظريه برژينسكي اين بود كه در غياب شاه تنها نيرويي كه مي‌تواند جلوي خطر كمونيسم را در ايران بگيرد هماهنگي و ائتلاف ميان نظاميان و روحانيان است. استدلال او اين بود كه روحانيون علي‌الاصول ضد كمونيسم هستند و قدرت بسيج توده‌هاي مردم را هم دارند. نظاميان هم منسجم‌اند؛ ارتش 400.000 نفري شاه آموزش‌هاي ضد كمونيستي و ضد شورش ديده‌بودند؛ ائتلاف ميان نظاميان و روحانيون مي‌تواند خطر كمونيسم را بعد از شاه از بين ببرد. سفر هايزر به ايران براي اين نبود كه ارتش كودتا كنند، بلكه او آمد كه مبادا نظاميان بعد از رفتن شاه دست به كارهايي بزنند كه موقعيت ارتش را در نزد مردم از بين ببرد.
س: پس مطابق طرح برژينسكي ( ايجاد ائتلاف ارتش و روحانيت)، واشنگتن به روحانيت به عنوان يك آلترناتيو نگاه مي‌كرده‌است؟ج: بله، به عنوان نيرويي كه مي‌تواند بعد از شاه، خلاء قدرت سياسي را پر كنند و مانع تصاحب قدرت از طرف كمونيست‌ها شوند. بگذاريد اين جوري بگويم كه آمريكا، حاكميت روحانيت و همكاري با ارتش را در راستاي دفع خطر كمونيسم لازم مي‌ديد. مهم‌ترين مسئله امريكايي ها در آن مقطع تاريخي- به خصوص با عنايت به رويدادهاي افغانستان- اين بود كه چگونه با رفتن شاه، ايران به دامن كمونيسم نيفتد.... بلافاصله بعد از كنفرانس گوآدلوپ، كارتر، رئيس جمهور وقت آمريكا توسط ژيسكاردستن پيامي براي آقاي خميني فرستاد و سپس وزارت امور خارجه آمريكا تماس گرفت و پيام‌هايي با آيت‌الله خميني مبادله شد. من پيام‌ها را براي آقاي خميني ترجمه مي‌كردم و آقاي خميني هم جواب‌ِشان را مي‌دادند و من هم ترجمه آنها را به نماينده سفارت آمريكا در پاريس مي‌دادم. در يكي از آخرين پيغام‌هايي كه رد و بدل شد. آمريكايي‌ها از قطع صادرات نفت ايران اظهار نگراني كرده بودند. آقاي خميني هم جواب دادند كه نمي‌خواهيم صدور نفت را قطع كنيم، ولي پول آن را خرج خريد اسلحه نمي‌كنيم بلكه پول نفت را خرج تهيه وسايل مورد نياز براي كشاورزي و عمران و آبادي كشور خواهيم كرد.
بعد از آن (کنفرانس گوادولوپ) بود كه نماينده ژيسكاردستن به ديدن امام آمد و گفت كه آقاي كارتر پيغامي به آقاي خميني داده‌است و متن كتبي پيغام را خواند. من متن جواب آقاي خميني را در كتابم آورده‌ام؛ اين موقعي بود كه هنوز آقاي بختيار نيامده‌بود و شاه نرفته‌بود. در پيغام كارتر آمده‌بود كه شاه، ايران را به زودي ترك مي‌كند و شما از بختيار حمايت كنيد و گرنه ارتش كودتا مي‌كند. آقاي خميني هم پاسخ قطعي داد و به كارتر توصيه كردند نمايندگان آمريكا در ايران كه با ارتش در ارتباط هستند مانع كشتار مردم شوند. به نظر من، مهم‌ترين سند و حلقه مفقوده در ارتباط با آمريكا مذاكراتي است كه مرحوم دكتر بهشتي مستقيماً با سوليوان در تهران داشته‌است. در آن زمان رهبران انقلاب از 3 كانال با امريكا ارتباط داشتند: يكي در فرانسه بود كه مداركش منتشر شده است؛ يك كانال در ايران توسط شوراي انقلاب، مهندس بازرگان، آيت‌الله موسوي اردبيلي و دكتر سحابي با سوليوان بود؛ كانال سوم ارتباط و مذاكرات مستقيم دكتر بهشتي با سوليوان بود. استمپل در كتابش هر دو كانال ارتباطي در تهران را شرح مي‌دهد اما درباره مذاكره دكتر بهشتي با سوليوان چيزي ننوشته است.
س: آقاي دكتر، يك تحليلي هم وجود دارد كه آن را به ديدگاه‌هاي برژينسكي منتسب مي‌كند. اين كه واشنگتن مي‌كوشيد نيروهاي ملي و نيروهاي چپ را به تدريج حذف كند؛ راست‌ترين جريان بيايد و حكومت را در دست بگيرد، چرا كه بيشتر، تأمين‌كنند منافع غرب است. نظر شما در مورد اين تحليل چيست؟ج: در اوج انقلاب و هنگام پيروزي آن، نيروهاي غيرروحاني، روشنفكران چند گروه بودند؛ غرب قطعاً نمي‌توانست با هيچ‌يك از جريانات ماركسيستي و سنتي يعني حزب توده، چريك‌هاي فدايي و سازمان مجاهدين خلق هيچ نوع همسويي يا اشتراك نظر داشته‌باشد.
هنوز جنگ سرد ادامه داشت. در دوران جنگ سرد، امريكايي‌ها هيچ‌‌گاه از يك جنبش يا حكومت ملي حمايت كامل نمي‌كردند يا اگر مي‌كردند تا حدي كه در مبارزه عليه كمونيسم مفيد باشند، به نظر امريكا، جنبش‌هاي ملي توانايي كنترل موثر اوضاع سياسي را نداشتند و مملكت را به كمونيست‌ها واگذار مي‌كردند. حرفشان به نظر بنده – از منظر تاريخي، يعني در شرايط جنگ سرد- درست بود. واقعيت اين است كه نيروهاي ملي توانايي اين كه مملكت را به تنهايي اداره كنند- كه دست كمونيست‌ها نيفتد- نداشتند به خصوص كه محور اصلي مبارزه ملي در ايران عليه استعمار انگليس بود و عوامل انگليسي در جنبش چپ ماركسيستي نفوذ كرده بودند و از آن براي تضعيف دولت ملي به شدت سود مي‌جستند. براي جبران اين وضع، لازم بود، جنبش ملي با روحانيون ائتلاف مي‌كرد. خب، در جريان انقلاب، ائتلاف شد و انقلاب پيروز گرديد، اما اين مانع نگراني آمريكا در مورد كمونيست‌ها كه خلأ قدرت بعد از شاه را پر نكنند، نبود. بنابراين وقتي سير مبارزات ملي به نقطه‌اي رسيد كه شاه بايد برود و هزينه سلطنت او براي غرب بسيار بالا شده بود، تنها راه محتمل براي پيش‌گيري خطر كمونيزم، ائتلاف و همكاري ميان ارتش و روحانيان بود.
.... هايزر به ايران آمد كه به ارتش بگويد، وقتي شاه مي‌رود شما دست به خشونت نزنيد. بعضي‌ها مي‌گويند، هايزر آمد كه ارتش جلوي انقلاب نايستد و انقلاب پيروز شود. در حالي كه به نظر من اين گونه نبود؛ هايزر آمد و گفت كه اگر ارتش جلوي انقلاب بايستد و با انقلاب درگير شود متلاشي مي‌شود. اين تحليلي از ديد واقع‌گرايي بود و نه يك موضع سياسي.»
از خوانندگان این گزارش درخواست میشود تا اظهارات "ابراهیم یزدی"، که نزدیک به سی سال پس از آن واقعه بیان شده را یکبار دیگر مطالعه کنند. ایشان می گویند: "به نظر امريكا، جنبش‌هاي ملي توانايي كنترل موثر اوضاع سياسي را نداشتند و مملكت را به كمونيست‌ها واگذار مي‌كردند. حرفشان به نظر بنده (ابراهیم یزدی)، از منظر تاريخي، يعني در شرايط جنگ سرد- درست بود. واقعيت اين است كه نيروهاي ملي توانايي اين كه مملكت را به تنهايي اداره كنند- كه دست كمونيست‌ها نيفتد- نداشتند به خصوص كه محور اصلي مبارزه ملي در ايران عليه استعمار انگليس بود و عوامل انگليسي در جنبش چپ ماركسيستي نفوذ كرده بودند و از آن براي تضعيف دولت ملي به شدت سود مي‌جستند."
این استدلال که "ابراهیم یزدی" نیز با آن موافق است، بدون کم و کسر همان استدلالی است که برای توجیه کودتای 28 مرداد علیه دکتر مصدق بکار گرفته شد. نکته جالب دیگری که در اظهارات ایشان به چشم میخورد، گله و شکایت از عدم اطلاع رسانی در مورد مذاکرات بهشتی با طرف های آمریکائی است. ایشان در همین مصاحبه ای که با نشریه "نامه" داشته درباره شکایت خود از دانشجویان خط امام میگوید:
«من در مناظره‌اي كه در اردوي تابستاني سال 1378 انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه اميركبير با آقاي مهندس عباس عبدي داشتم به او گفتم كه سفارت امريكا را گرفتيد، خب اسناد مذاكرات بهشتي با آمريكايي‌ها كجاست؟ آن جا آقاي عبدي جواب روشني به اين پرسش نداد ولي بعدها در جاي ديگري جواب داده و گفته است: آن چه فلاني مي‌گويد درست است؛ ما اسناد مذاكرات آقاي بهشتي با سوليوان را بدست آورديم، ولي آنها را به آقاي خميني ارايه داديم. آقاي خميني به آنها نگاه كرد و گفت آقاي بهشتي عضو شوراي انقلاب است و حالا لازم نيست آن‌ها را پخش كنيد. اين مهم است كه ببينيم مضمون آن گفت‌و‌گوها چه بوده و چه چيزي در آن سندهاست. بالاخره بعد از بيست و چند سال، آقايان بايد بيايند و بگويند كه محتواي آن مذاكرات چه بوده‌است؟»
شکایت "ابراهیم یزدی" از چند منظر قابل توجه است. اولا، پنهان کردن مسائل پشت پرده از قضاوت مردم که صاحبان اصلی انقلاب بودند، امری مختص به دانشجویان خط امام نبود و خود ایشان اولین نمونه از این پنهانکاری را در بهترین شکل خود انجام داده است. وی در پاسخی که به اظهارات "حجتی کرمانی"، در باره نقش روحانیون در انقلاب، چنین میگوید:
«بعد از پيروزى انقلاب، هنگامى كه معاون نخست‏وزير در امور انقلاب بودم، يك شوراى 5 نفره را مسئول نظارت و حفاظت از ساختمان مركزى ساواك كردم كه عبارت بودند از آقايان مهندس هادى نژادحسينيان، مهندس باقر ذهبيون، مهندس مجيد حداد عادل، مهندس عبدالعلى بازرگان و انتظارى. يك روز اين هيأت، پرونده‏اى را براى من آورد كه حاوى اسامى روحانيونى بود كه مستقيماً از نخست‏وزيرى (ساواك) پول مى‏گرفتند. در آن پرونده فهرستى بود از كسانى كه در آخرين تاسوعا و عاشوراى حسينى قبل از پيروزى انقلاب هفت ميليون تومان، به پول سال 1357، براى توزيع در ميان آنان پرداخت شده بود. من كه معتقد به افشاگرى، آن هم در آن شرايط نبودم و هنوز هم نيستم. آن پرونده را بدون آن كه اجازه بدهم از روى آن حتى كپى تهيه شود به خدمت رهبر انقلاب بردم و دادم تا خود ايشان هر طور صلاح و مقتضى مى‏دانند عمل‏كنند.» 21
همانطور که ملاحظه میشود، بمنظور جلوگیری از هرگونه سوءظن بیمورد به روحانیون عزیز، دکتر یزدی تصمیم به پوشاندن این حقیقت از مردم ایران گرفت. از طرف دیگر، باید از ایشان سوال نمود که در کجا و به چه شیوه ای مذاکرات "موسوی اردبیلی" و "مهندس بازرگان" با مقامات آمریکائی منتشر شده است و آیا نبایستی ازاین مذاکره کنندگان، مطالبه کمی شفافیت آنهم سی سال پس از انقلاب را داشت؟ به اعتراف خود ایشان، مذاکرات داخل ایران با مقامات آمریکائی، ده ماه قبل از انقلاب شروع شده بود:
«مذاكرات سياسي رهبران نهضت آزادي ايران‌ـ و به طور مشخص شادروان مهندس بازرگان، دبيركل آن‌ـ با نمايندگان كشورهاي خارجي مقيم تهران، به ويژه سفارت آمريكا، از حدود ارديبهشت ماه سال 1357 آغاز شده بود. آقاي مهندس توسلي تا شهريور ماه رابط و مترجم اين مذاكرات بودند. پس از 17 شهريور 1357 شادروان مهندس بازرگان اين وظيفه را شخصاً به آقاي مهندس اميرانتظام واگذار كردند. ضرورت اين گونه مذاكرات و تقويت ديپلماسي انقلاب در شوراي مركزي نهضت آزادي ايران در سال 1356 بررسي و تصويب شد و مسئوليت پيگيري آن به كميسيوني زير نظر مهندس بازرگان واگذار گرديد. پس از تشكيل شوراي انقلاب، موضوع مذاكرات سياسي به شوراي انقلاب منتقل شد و مورد تأييد قرار گرفت؛ برخي از اعضاي روحاني شوراي انقلاب نيز در اين مذاكرات حضور و مشاركت پيدا كردند. علاوه بر اين، مرحوم دكتر بهشتي نيز‌ـ به طور جداگانه و مستقيم‌ـ با ويليام سوليوان، سفير آمريكا، تماس و مذاكره داشته است.» 25
البته باید اذعان نمود که این شیوه از تاریخ نویسی به "ابراهیم یزدی" منحصر نمی شود و رسم و سنت بسیاری از نیروهایی که به اصلاح طلبان شهرت یافته اند، افشاگری تنها در مورد رقبای خود بوده است. نمونه جالبی که میتوان دراین زمینه به آن اشاره کرد، افشاگری های جالب و مفید "اکبر گنجی" درباره "رفسنجانی" است. طبیعتا نمی توان از "گنجی"، انتظار شفافیت در مورد تاریکخانه دوستان نزدیک خود مانند "سعید حجاریان" و باند وزارت اطلاعات را داشت. درخواست شفافیت در مورد فعالیت های خود ایشان در ترکیه و تحت فرمان "منوچهر متکی" نیز طبیعتا بی جواب خواهد ماند.

سازماندهی سرقت: "شورای انقلاب"
همانطور که "ابراهیم یزدی" گفته بود، گرفتن سکان انقلاب در دست ملیون صلاح نبود و روحانیون بایستی این امر مهم را خود بعهده میگرفتند. بهمین خاطر، "شورای انقلاب" که تا سالها پس از انقلاب، اسامی اعضای آن رسمآ اعلان نگردید، به تنهائی سند قاطع و روشنی از سرفت انقلاب ایران است. این شورا، نه تنها هیچ نماینده ای از اقشار و افکار گوناگون جامعه ایران را در خود نداشت، بلکه هیچ یک از نیروهای سیاسی که در طول سالهای قبل از انقلاب زندانهای شاه را پر کرده، فضای دانشگاهها را برای انقلاب آماده کرده و جنبش را بمیان مردم بردند نیز به این قلعه اختصاصی راهی نداشتند. "عزت الله سحابی" که اخیرا جایزه قلم طلائی مطبوعات ایران را برده است خود در این سرقت تاریخی شرکت داشته و بدون ذره ای پشیمانی میگوید:
«شوراي‌ انقلاب‌ پيشنهادي‌ بود كه‌ خود آقاي‌ مطهري‌ براي‌ من‌ تعريف‌ كرد. امام‌ خميني‌ هم‌ با اين‌ قضيه‌ موافقت‌ كردند و اين‌گونه مقرر شد كه‌ شش نفر از علما، اصل‌ و محور شوراي‌ انقلاب‌ باشند و غير از آنها نيز چند نفر از غيرروحانيون‌ هم‌ باشند. منتها كساني‌ كه‌ مورد اعتماد هستند؛ يعني‌ در چند سال‌ گذشته،‌ مذهبي‌ بودن‌ و اعتقاد مذهبي،‌ آنان اثبات‌ شده‌ است‌، با آن‌ شش نفر روحاني‌ مجموعا شوراي‌ انقلاب‌ را تشكيل‌ بدهند.- در اين‌ شوراي‌ روحانيون‌ چه‌ كساني‌ بودند؟روحانيوني كه‌ بعدها براي‌ ما روشن‌ شد، عبارت‌ بودند از حضرات‌ آيات‌ آقاي‌ مطهري‌، آقاي‌ بهشتي‌، آقاي‌ موسوي‌ اردبيلي‌، آقاي‌ هاشمي‌ رفسنجاني‌، آقاي‌ باهنر و ششم‌ آقاي‌ مهدوي‌ كني‌ و آيت‌ الله‌ خامنه‌اي‌ هم‌ كه بعدا اضافه‌ شدند.
من‌ پيشنهاد كردم‌ كه‌ يك‌ نفر از مجاهدين‌ عضو شوراي‌ انقلاب‌ شود كه‌ رد شد. حتي‌ آقاي‌ طالقاني‌ هم‌ موافقت‌ نكرد، اما به‌ من‌ گفتند كه‌ تو سخنگو و رابط‌ مجاهدين‌ باش‌ و اگر آنان حرفي‌ دارند، تو آن‌ را منتقل‌ كن‌...... قرار شد، يك‌ نماينده‌ از زنان‌ نيز انتخاب‌ شود كه‌ خانم‌ طاهره‌ صفارزاده‌ مطرح‌ شد، ولي‌ رد شد. از طرف‌ نماينده‌ كارگران‌، فردي‌ به‌ نام‌ حسن‌ عرب‌ ـ كه‌ عضو حزب‌ جمهوري‌ بود و در مجلس‌ خبرگان‌ اول‌ هم‌ انتخاب‌ شد ـ پيشنهاد داد كه‌ آن‌ هم‌ رد شد، چون‌ گفتند، او سمت‌ نمايندگي‌ يا سخنگويي‌ كل‌ كارگران‌ را ندارد. درست‌ است‌ كه‌ خودش‌ كارگر است‌ و در حزب‌ جمهوري‌، شعبه‌ كارگري‌ را مي‌گرداند، ولي‌ سخنگوي‌ همه‌ كارگران‌ نيست‌.» (مصاحبه عزت سحابی با اعتماد ملی: 20.201385 منتشر شده در بازتاب) 18

رابطه ای ایدئولوژیک
یکی از مهمترین و پایه ای ترین مباحثی که متأسفانه تاکنون مورد مطالعه عمیق قرار نگرفته است، همگونی فکری و سنخیت ایدئولوژیک خیلی از گروهها و شخصیت های سیاسی بظاهر متفاوت، با تفکر حاکم بر رژیم ملایان است. طبیعتا در ایران و در خارج از کشور، همه افراد و نیروهای سیاسی خود را دموکرات، اصلاح طلب، صلح دوست، طرفدار آزادی، عدالت و ترقی معرفی میکنند. بهترین معیار برای شناخت این نیروها، موضع آنها در رابطه با شخص خمینی، بمثابه جوهر ایدئولوژیک و سمبل بنیادگرائی است. آیا میتوان براستی اصلاح طلب و طرفدار دموکراسی بود و از ته قلب خمینی را ستود؟ آن کس که به ستایش خمینی می پردازد، برای نجات مردم ایران از شر این رژیم تلاش نخواهد نمود و قبل از هر چیز بفکر سرپا نگه داشتن این میراث گرانبهای خمینی خواهد بود. مثلا به سخنان سخیفی که چند هفته پیش، "محسن میردامادی" رئیس جبهه مشارکت، یعنی سمبل اصلاح طلبان حکومتی ایراد کرده است نگاه کنیم و همگونی فکری وی با خمینی را از نزدیک مشاهده نمائیم:
«جنبش کم نظیری که امام آن را رهبری کرد و به پیروزی و استقرار رسانید، رستاخیز بزرگی بود که سازگار با گفتمان غالب انسان عصر ما در درون مرزهای ملی و فراتر از آن بود. به این ترتیب اسلامی که امام مبین و معرف آن است، دینی است که در عین حال که به اصالت ها و ارزش های رحمانی، معنوی و راهگشای دین اهتمام جدی دارد بر احیای حقوق فراموش شده و پایمال شده یا ناشناخته انسان و حق حضور واقعی مردم در تعیین سرنوشت و به عبارتی دیگر جمهوریت و مردم سالاری اصرار می کند. کار بزرگ امام احیای دین به وسیله مردم و احقاق حقوق مردم به وسیله دین بود..... باید از امام به عنوان فقیه، عارف، سیاستمدار و مبارزی ماندگار که به نام خدا، راه هایی نو در برابر مردم و با مردم گشود، همچنان بیاموزیم.» 22
همخوانی فکری "ابراهیم یزدی" با خمینی نیز آنقدر ویژه و پررنگ است که با گذشت دو دهه از مرگ جلاد مردم ایران، هنوز وی را به تمجید از او تشویق میکند. هیچکس نمی تواند اظهارات مشمئز کننده زیر را به حساب شرائط ایران بگذارد زیرا کسی وی را مجبور به بیان چنین سخنانی نکرده است: (۱۷ بهمن ماه ۱۳۸۵، خبرگزاري انتخاب)
«ابراهیم یزدی: امام خميني اولين كسي بود كه به جاي شعار «همه با من» شعار «همه با هم» را مطرح كرد يزدي با اشاره به شرايط پس از انقلاب، اظهار داشت: متاسفانه بعد از پيروزي انقلاب شعار «همه با هم» جاي خود را به شعار «همه با من» داد، در حالي كه در قبل از انقلاب، امام خميني(ره) اولين كسي بود كه به جاي شعار «همه با من» شعار «همه با هم» را مطرح كرد ولي پس از انقلاب شرايط به گونه‌‏اي پيش رفت كه در ادامه شعار «همه با من» شعار «يا با من يا بر من» مطرح شد. از آن تاريخ آرام آرام هر يك از نيروها به بهانه‌‏هاي مختلف از گردونه بيرون رانده شدند تا امروز كه ما شاهد حذف گسترده نيروهاي انقلابي هستيم كه متاسفانه اين موضوع به سطوح بالا نيز سرايت كرده است. ....وي افزود: بر همين اساس بود كه وقتي امام(ره) وارد ايران شد و دولت موقت شكل گرفت، همه نيروهاي سياسي در آن حضور داشتند. يزدي خاطرنشان كرد: امام(ره) بارها در مصاحبه‌‏هاي خود تاكيد مي‌‏كردند كه نظام جمهوري اسلامي، آزادي عقيده و بيان را به گونه‌‏اي اجرا مي‌‏كند كه در تاريخ هيچ كشوري سابقه نداشته باشد، طوري كه حتي ماركسيست‌‏ها هم آزادي بيان داشته باشند. دبيركل نهضت آزادي ايران با مرور وقايع ابتداي انقلاب، گفت: امام خميني(ره) بارها به موضوع وحدت تاكيد مي‌‏كردند و با هر عاملي كه با اين اصل در تناقض بود، برخورد مي‌‏كردند اما هيچ‌‏گاه نمي‌‏پسنديدند كه به بهانه وحدت، تفكر و جرياني خاص از جامعه حذف شود. به طور مثال وقتي برخي از مسوولان كشور نزد امام(ره) آمده بودند و از ايشان خواسته بودند نهضت آزادي ايران تعطيل شود، ايشان مخالفت كرده بودند اما آنها گفته بودند نهضت مخالف روحانيت است كه امام پاسخ داده بودند؛ نهضت مخالف روحانيت نيست، مخالف شماست. باز آنها اصرار كرده بودند و گفته بودند نهضت آزادي مخالف شماست كه امام جواب دادند؛ خوب مخالف من باشند، مگر من جزو اركان دين هستم كه اگر حزب يا گروهي مخالفم بود، آن را حذف كنيم. يزدي ادامه داد: در نوبتي ديگر برخي از اعضاي شوراي نگهبان خدمت امام(ره) رسيده بودند و از ايشان تقاضا داشتند كه احراز صلاحيت مجلس خبرگان اول و دوم به آنها واگذار شود. امام(ره) در مقابل اصرار آنها نهيب زده بودند و گفته بودند مگر شما چند پيرمرد متولي مردم هستيد كه مي‌‏خواهيد جاي آنان تصميم بگيرد؟ ....دبيركل نهضت آزادي ايران تصريح كرد: متاسفانه اين شيوه امام(ره) در انقلاب ادامه پيدا نكرد. »
اگر بازهم تردیدی به پیوند ایدئولوژیک بین "ابراهیم یزدی" با "خمینی" وجود دارد، یکی دیگر از اظهارات اخیر ایشان، میتواند کمکی به رفع این ابهام باشد:
«آثار باقي مانده از رهبر فقيد انقلاب نشان‏دهنده اعتقاد راسخ ايشان به جمهوريت است، ايلنا، 12/10/1384
دبير كل نهضت آزادي ايران گفت: همه آثار باقي مانده از رهبر فقيد انقلاب از جمله بيانيه‌‏هاي صادر شده قبل از انقلاب، مصاحبه‌‏هاي پاريس، حكم نخست وزيري مهندس بازرگان و ساير مواردي كه در مجموعه صحيفه نور آمده است، نشان مي‌‏دهد كه امام(ره) اعتقاد راسخي به جمهوريت داشته‌‏اند.
ابراهيم يزدي در گفت‌‏وگو با خبرنگار "ايلنا"، گفت: هر كس ادعا كند كه رهبر فقيد انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي به راي مردم و جمهوريت اعتقاد نداشت ولي از روي مصلحت سخناني در اين خصوص مي‌‏گفت، آقاي خميني را به استفاده ابزاري از جمهوريت و راي و حق مردم متهم كرده است.
يزدي خاطرنشان كرد: هنگامي كه خبرنگاران در پاريس از امام(ره) سوال كردند كه منظور شما از جمهوري اسلامي چيست، ايشان با صراحت جواب دادند، جمهوريت همان است كه شما در فرانسه داريد اما چون ما مسلمان هستيم در جمهوري اسلامي ما ارزش‌‏هاي اسلامي مد نظر خواهد بود.
يزدي افزود: هنگامي كه دولت موقت قانون اساسي را تدوين و نهايي كرد و شوراي انقلاب هم آن را تصويب نمود، رهبر فقيد نيز با اصلاحات جزئي آن را امضا كردند، يكي از اين اصلاحات اين بود كه رييس‌‏جمهور بايد مرد و شيعه اثني عشري باشد نه اينكه خود ايشان اصرار داشته باشد چون آيت‌‏الله گلپايگاني بر اين مطلب اصرار ورزيدند، پذيرفتند.»

"حزب الله" در لبنان، "حماس" در فلسطین و نقش "یزدی" و "چمران"
همانطور که از اظهارات "ابراهیم یزدی" بخوبی هویداست، غرب در کادر حمایت از گرایشات اسلام ارتجاعی، به پشتیبانی از خمینی در بحبوحه انقلاب برخاست. این حمایت منحصر به ایران نبود و خوانندگان این گزارش میتوانند به لینک هائی که در پایان متن آورده شده مراجعه کرده و فی المثل در مورد نحوه تشکیل سازمان "حماس" و شقه کردن جنبش فلسطین نیز مطالعه نمایند. در مورد لبنان که به مرکز ثقل سیاست های منطقه ای و تروریستی رژیم تبدیل شد، هنوز مطالعه کافی صورت نگرفته است و دراین بخش، همانند مبحث سرقت انقلاب ایران، تنها به اظهارات خود دکتر "یزدی" و خاطرات "مصطفی چمران" اکتفا میکنیم.
مصطفی چمران که در کنار دکتر یزدی فعالیت مینمود، از آمریکا به خاورمیانه رفت و سپس در لبنان و در کنار "موسی صدر" به تلاش های خود ادامه داد. وی از پایه گذاران سازمان ارتجاعی "امل" بود. بلافاصله پس از به قدرت رسیدن خمینی در ایران و با تلاش های "چمران"، گرایشات طرفدار ایران در "امل" تقویت" شد که سرانجام با تشکیل "امل اسلامی" و سپس "حزب الله"، همان نکبتی که نصیب مردم ایران شده بود برای لبنان نیر فراهم گردید. این تشکل تروریستی و ارتجاعی، یکی از پایه های سیاست منطقه ای خمینی و سرپا نگه داشتن رژیم در سه دهه گذشته بوده است. از طرف دیگر، "چمران و دوستان لبنانی اش، در راه اندازی دستگاههای سرکوب مثل سپاه پاسداران نقش مستقیم داشته اند. در مقدمه کتابی که در باره "چمران" و روی سایت رسمی نهضت آزادی ایران منتشر شده، چنین آمده است: 17
«از شكست اعراب در جنگ 1967، دنياى وسيع امريكا بر او تنگ مى‏نمود و براى فراگيرى فنون نظامى و جنگ‏هاى چريكى راهى اروپا، الجزاير و مصر شد و مدت دو سال در مصر ماند. بعد از فوت جمال عبدالناصر به دعوت امام موسى صدر رهبروقت شيعيان لبنان به سرزمين فاجعه، درد و رنج مسلمين به‏ويژه شيعيان لبنان قدم نهاد.. در لبنان پايه‏گذارى سازمان‏هاى چريكى مسلّح را برعهده گرفت كه هم‏زمان با روشنگرى اسلامى و مذهبى و تقويت روحيه و اعتقادات اسلامى و مكتبى، ورزيده‏ترين، زبده‏ترين و شجاع‏ترين رزمندگان اسلام را تربيت نمود كه فرزندان و شاگردان آن‏ها امروز نيز در لبنان براساس همين اعتقادات و روحيه شهادت‏طلبى، حماسه‏ها مى‏آفرينند. (حزب الله)پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، مشتاقانه همراه با گروه 92 نفره نخبگان مذهبى و سياسى لبنان به ايران آمد و به ديدار امام بزرگوار خود شتافت و بنا به توصيه امام راحل در ايران ماند. با آن‏كه در استمرار برنامه‏هاى خود در لبنان نيز دخالت داشت، در ايران نيز به دستور امام، از پايه‏گذاران سپاه بود و سپس در فرونشاندن توطئه‏هاى خطرناك و جدايى‏طلبانه دشمن در كردستان با آن‏كه معاون نخست‏وزير بود، لباس رزم بر تن كرد و سلاح بر دوش گرفت و با سازمان‏دهى و به‏كارگيرى نيروهاى مسلّح و بخصوص مردمى، به خنثى‏سازى توطئه‏هاى سخت دشمنان برآمد و نام خود و پاوه و حوادث حماسه‏ساز آن و فرمان تاريخى امام خمينىره را براى هميشه در تاريخ ثبت نمود.»
در بخشى از خاطرات "ابراهيم يزدى" درباره "مصطفى چمران" كه قرار است در كتابى با عنوان «همسفر صدق و صفا» انتشار يابد نیز از چمران بهمین گونه یاد میشود: 23
«سفر هاى مكرر و حضور دائم چمران در لبنان و ارتباط با امام موسى صدر، موجب شد كه آرام آرام جنبش اسلامى ايران در يك سطح ديگرى، كه تا آن زمان سابقه نداشت، بر جنبش شيعيان لبنان اثر بگذارد.وو امام موسى صدر، بعد از استقرار در لبنان در مرحله اول با تلاش فراوان خود توانست مجلس اعلى شيعيان را تاسيس كند. تا آن زمان شيعيان فاقد يك سازمان رسمى بودند.... در مرحله بعد، او حركت المحرومين را نه فقط براى شيعيان، بلكه براى همه محرومين لبنان، صرفنظر از دين و مذهب، تشكيل داد. در سازماندهى حركت محرومين، دكتر چمران آرام و بى صدا، نقش برجسته اى داشت. او به طور فعال در انتشار مجله محرومين و تهيه و تنظيم مقالات آن شركت داشت. چمران مرد هنر نيز بود... در كلاس هاى درس آموزش عقيدتى و معارف حركت المحرومين، كه در مدرسه جبل العامل تشكيل مى شد، چمران خود تدريس مى كرد. يك تابستان هم خود من به اصرار او در آن كلاس ها درس دادم. بسيارى از قهرمانان امل در نبرد با اسرائيلى هاى متجاوز به جنوب لبنان شاگردان مستقيم چمران در همين مدرسه و كلاس هاى حركت المحرومين بودند.فكر تاسيس يك شاخه نظامى مركب از داوطلبان حركت المحرومين از دكتر چمران بود. امام موسى صدر نام آن را امواج المقاومه اللبنانيه يا امل گذاشت. ... دكتر چمران، بعد از امام موسى صدر، دومين نفر در حركت امل بود. بسيارى از فرماندهان و رهبران برجسته جنبش مقاومت جنوب لبنان از شاگردان مستقيم چمران بودند.»
برخی از این فرماندهان که ایشان با افتخار ازآنان یاد میکنند، مثل "حسین موسوی"، از فرماندهان تروریستی حزب الله بوده اند.23 پس از تقویت جریانات ارتجاعی تر درون سازمان "امل" و سپس تشکیل "حزب الله"، اکنون حرکت خمینی برای مثله کردن جنبش فلسطین، و ضعیف کردن نیروهای سکولار و ملی در داخل این جنبش، آغاز گردید. ابراهیم یزدی با افتخار از نقش خویش در ضربه زدن آشکار به این جنبش و مصادره آن توسط خمینی یاد میکند. از خوانندگان این گزارش درخواست میشود که با توجه به شرائط کنونی، یعنی تسلط تفنگداران "حماس" بر سرنوشت مردم فلسطین و به گور سپرده شدن آرزوی یک دولت مستقل برای سالیان دراز، اظهارات "یزدی" را با دقت مضاعف مورد نظر قرار دهند.
ایشان، در اظهاراتی حیرت آور که در سطور پائین ملاحظه میکیند، از فلسطینیان برای تصمیم گیری در مورد سرزمین آباء و اجدادی شان خلع صلاحیت کرده و تصمیم را به "مسلمانان جهان" واگذار میکند. "یزدی" به روشنی توضیح میدهد که چگونه روز ملی فلسطینیان، که سمبل مقاومت آنان در برابر اسرائیل است را با انتخاب "روز قدس" و دادن رنگ مذهبی به آن، هم از نیروهای فلسطینی دزدیده و هم به خمینی اجازه داد تا خودش را متولی مردم فلسطین معرفی کند. این حرکت، دقیقا در امتداد خط حمایت از بنیادگرایان برای حذف نیروهای ملی در منطقه است. به عبارت دیگر، نه تنها یزدی به خمینی کمک کرد تا انقلاب ایران را سرقت نماید، بلکه برای مصادره جنبش فلسطین بنفع گرایشات ارتجاعی مثل "حماس" تلاش نموده است:
«علاقه معنوى و حساسيت عمومى مسلمانان نسبت به فاجعه فلسطين، دو دليل عمده دارد. اول ظلم و ستم بى‏حساب و بى‏سابقه بر فلسطينيان و دوم قدس شريف قبله اول مسلمانان.... همين تعلق خاطر به قدس شريف بود كه موجب اعلام آخرين جمعه ماه مبارك رمضان به عنوان روز قدس گرديد. تا قبل از انقلاب اسلامى 1357 ايران، يكى از روزهاى ماه اكتبر ميلادى به عنوان روز جهانى فلسطين از طرف اتحاديه عرب و سازمان‏هاى مختلف عربى اعلام شده بود. اين روز به خاطر زنده نگهداشتن و بزرگداشت پيروزى نظامى نيروهاى مسلح فلسطينى الفتح و سايرين، در نبردى سنگين با ارتش اسرائيل در منطقه كرامه (ارتفاعات اردن در نزديكى مرزهاى سرزمين اشغالى) معروف به "معركه كرامه" شده بود كه طى آن ارتش اسرائيل تلفات سنگينى را متحمل شد، نامگذارى شده بود. اما على‏رغم اهميت "معركه كرامه" كشورهاى عربى و ساير مسلمانان از اين روز استقبال چندانى نكردند.
بعد از انقلاب هنگامى كه در دولت شادروان مهندس بازرگان مسئوليت وزارت امور خارجه را پذيرفتم، براساس نگرش‏هاى بنيادى و اولويت‏هاى ملى، روابط رسمى ميان دولت ايران با ساف در سطح دولت فلسطين برقرار شد. اما اين را كافى نمى‏دانستيم و ضرورى بود كه گامى جدى براى جهانى كردن مسئله قدس در ميان همه مسلمان برداشته شود. بنابراين طرحى براى اعلام روز قدس در آخرين جمعه ماه مبارك رمضان تهيه شد. ....چند روز قبل از ماه رمضان آن سال (1399 برابر با دوم مرداد 1358) در ديدار هفتگى‏ام با رهبر فقيد انقلاب، طرح روز قدس را با ايشان مطرح و اعلام آن را به ايشان پيشنهاد كردم. ايشان به شدت از آن استقبال كردند و از من خواستند تا مطالب را تدوين و در اواسط ماه رمضان به ايشان بدهم تا طى بيانيه‏اى آن را اعلام كنند. در وزارت امور خارجه در يك جلسه مشورتى با معاونان خود، آقايان دكتر كمال خرازى و دكتر على صادقى تهرانى، مسئله بررسى و مطالب تدوين و در اختيار امام قرار داده شد و چند روز بعد امام بيانيه خود را صادر كردند و به اين ترتيب اولين روز جهانى قدس در جمعه 23 رمضان آن سال برابر با 21 مرداد 1358 با شكوه فراوان در تهران و شهرستان‏ها و برخى از كشورهاى عربى و اسلامى برگزار شد. از آن پس اين مراسم همه ساله در اكثر كشورهاى اسلامى برگزار مى‏شود.
... ممكن است دولت‏هاى عربى بخواهند، يا مجبور بشوند در چارچوب اولويت‏هايشان يا منافع و مصالح كلان ملى خود با اسرائيل صلح و با آن دولت روابط عادى برقرار كنند..... دولت ايران اگرچه اعلام كرده است كه با سياست‏هاى دول عرب و طرح صلح خاورميانه موافق نيست و آن را تأييد نمى‏كند اما در هر حال كار چندانى از دستش ساخته نيست. حتى با وجود كمك‏هاى سخاوتمندانه ايران به سوريه و لبنان و بدهى 14 ميليارد دلارى سوريه به ايران، دولت ايران نمى‏تواند آنها را از صلح با اسرائيل باز دارد.
مهمترين و مشكل‏ترين موضوع فلسطين، مبهم بودن سرنوشت قدس است. چرا كه اعراب و فلسطينى‏ها مى‏توانند در مورد سرزمين‏هاى خود، مستقل از ساير كشورهاى عربى يا اسلامى تصميم بگيرند. اما قدس شريف تنها به اعراب و فلسطينى‏ها تعلق ندارد بلكه متعلق به همه مسلمانان است و آنان نمى‏توانند يك جانبه درباره آن مذاكره كنند و تصميم بگيرند. دولت ايران كه اكنون رياست كنفرانس اسلامى را برعهده دارد مى‏تواند و بايد با استفاده از امكانات فراوانى كه در اختيار دارد، آينده قدس شريف را، نه در چارچوب روابط اعراب و اسرائيل، بلكه در سطوح مسلمانان جهان مطرح سازد و به طور فعال طرح‏هايى براى حل مسئله و پايان دادن به اشغال قدس شريف ارائه كند.» 20
همانطور که بروشنی از متن بالا هویداست، تقویت جریانات ارتجاعی مذهبی درمیان جنبش فلسطین، از افتخارات "ابراهیم یزدی" است. طبیعتا وی در این اقدام دست تنها نبوده است و بخشی از صاحبان قدرت غربی و اسرائیلی و دوستان "یوسف ندا" هماهنگ با اقدامات یزدی و خمینی، در تأسیس سارمان "حماس" نقشی مستقیم داشته اند. همان سازمانی که تاکنون، صدها میلیون دلار از دارائی های مردم ایران را بخود اختصاص داده است. حالب ترین موضعگیری یزدی زمانی است که در برابر اتهامات غرب در مورد حمایت ایران از "حماس" و دیگران، وی به دفاع از آنان بر میخیزد. وی جملات بالای خود در مورد میلیارد ها دلار پرداخت به سوریه و لبنان (منظور وی حزب الله است) برای سنگ اندازی در پروسه صلح را نیز به فراموشی سپرده و میگوید:
«راهكار سياسی آمريكا در مواجهه با ايران به اين صورت است كه: از نظر سياسی 4 مسئله وجود دارد كه آمريكا و اروپا در مورد ايران مطرح می‌كنند 1- فعاليت‌های هسته‌ای 2- حقوق بشر 3- تروريسم و 4- صلح خاورميانه.
صلح خاورميانه كه ارتباط زيادی با ايران ندارد. در واقع هنگامی كه اسرائيل اين واقعيت را بپذيرد كه در چارچوب قطع‌نامه‌ی سازمان ملل حاضر شود با فلسطينی‌ها كنار بيايد، يك دولت مستقل فلسطينی تشكيل می‌شود و چه ايران بخواهد و چه نخواهد صلح ايجاد خواهد شد. آمريكا برای فرافكنی نام ايران را در اين قضيه مطرح می‌كند. ايران هم بارها گفته كه هرچه فلسطينی‌ها بپذيرند ما هم قبول می‌كنيم.
اما مسئله‌ی تروريسم به حمايت ايران از حماس، جهاد اسلامی و حزب‌الله لبنان مربوط می‌شود. اين‌جا يك اختلاف در تعريف تروريسم وجود دارد. قطع‌نامه‌ی سازمان ملل در سال 1988 در تعريف تروريسم می‌گويد: «كسانی كه عليه ارتش اشغال‌گر مبارزه می‌كنند، تروريست نيستند.» همان‌طور كه مجاهدين افغان كه عليه اشغال‌گران روسيه می‌جنگيدند تروريست نبودند و حتی آمريكايی‌ها هم به آن‌ها كمك می‌كردند.
ايران به درستی می‌گويد: حزب‌الله لبنان تروريست نيست زيرا جنوب لبنان در اشغال اسرائيل بوده و حالا هم كه جنوب لبنان آزاد شده، حزب‌الله اعلام كرده كه ما قصد داريم به عنوان يك حزب سياسی در لبنان فعاليت كنيم.» 19
البته این بخش از گزارش، با توجه به رویدادهای اخیر در منطقه و بخصوص بحران آفرینی و برادرکشی جریان ارتجاعی "حماس" در فلسطین، کشتارهای فرقه ای شبه نظامیان سرسپرده رژیم در عراق تا قدرت طلبی های ماجراجویانه "حزب الله" در لبنان و ... اهمیتی دو چندان یافته است. مهمترین نکته ای که در آخر فقط به آن اشاره میکنیم، نقش بلامنازع رژیم خمینی در فوران و اشتعال آفت خانمان سوز بنیادگرائی مذهبی در کل منطقه است. هرچند برخی از تحلیل گران با توجه به مرزبندیهای سنتی یا ساختگی بین شیعه و سنی، موضوع حمایت رژیم از تمام جریانات ارتجاعی را محدود و کم رنگ تصویر میکنند؛ بسیاری از مفسران منطقه نیز از روی ناآگاهی یا به عمد، با بزرگ جلوه دادن نقش غرب در حمایت مقطعی از بنیاد گرائی، بر نقش ویژه رژیم ایران در این معادله سایه میاندازند.
بهرحال تهاجم اخیر"حماس" و تلاشهای آمریکا و اکثر دول عرب برای حفظ بخش سکولار و میانه رو جنبش فلسطین، یا حمایت از دولت معتدل "سینیوره" در لبنان، یا تلاش برای یافتن نیروهای غیربنیادگرا در باتلاق جنایات رژیم در عراق، و یا سرگیجه ناشی از حمایت منافقانه ملاهای حاکم بر ایران از حاکمان افغانستان و طالبان بطور همزمان...باید خیلیها را از خواب سی ساله خویش بیدار کرده باشد. این گزارش، شاید اولین اقدام در بازبینی نقش یگانه رژیم ملایان در تغییر جغرافیای سیاسی منطقه و به نکبت کشاندن نسل هایی از کشورهای فلک زده ای همچون ایران، فلسطین، عراق، لبنان و افغانستان... میباشد.
رقص شادی نقاب داران مرتجع سازمان "حماس" در خیابانهای "غزه" و پایکوبی آنان روی عکس های واژگون شده "یاسر عرفات"، ثمره همان سیاستی است که از سی سال پیش "خمینی" با کمک مستقیم امثال "یزدی" و "چمران" آغاز نمود.
ادامه دارد


پاورقی ها:
1- POLITIQUE INTERNATINALE N° 94 - HIVER 2002
2- http://www.cfr.org/content/about/annual_report/ar_1999/016-47studies.pdf
3- Iran's New Revolution , Foreign Affairs: January/February 2000 (volume 79, number 1) 4- http://www.nehzateazadi.org/publication/eyazdi/3jomhori/3jomhori.htm
5- لینک های زیر درباره حمایت غرب از بنیادگرایان، شبکه بانکی آنان، بانک "التقوی" و رابطه بین بنیادگرایان و نئونازیهای اروپاست.
http://www.cooperativeresearch.org/timeline.jsp?timeline=complete_911_timeline#a1282theproject
http://www.washingtonpost.com/ac2/wp-dyn?pagename=article&contentId=A17354-2003Aug19&notFound=true
http://www.terrorism-illuminati.com/book/dollarsforterror.html
http://www.ccc.nps.navy.mil/si/2005/Jan/comrasJan05.asp
http://oraclesyndicate.twoday.net/stories/557998
http://www.druckversion.studien-von-zeitfragen.net/Politics%20of%20Three.htm
http://twoday.net/static/oraclesyndicate/files/report%20on%20islamists%20the%20far%20right%20and%20al%20taqwa.htm
http://www.geocities.com/johnathanrgalt/Swastika_Crescent.html
http://www.sfgate.com/cgi-bin/article.cgi?file=/chronicle/archive/2002/03/12/MN192483.DTL
http://www.atimes.com/atimes/Middle_East/DK05Ak01.html
http://specials.ft.com/theresponse/FT38ZL6ZSTC.html
http://conspiration.cc/conspir/division_handshar.pdf
6- http://www.fas.org/irp/congress/1992_rpt/bcci/
http://www.whatreallyhappened.com/RANCHO/POLITICS/FOSTER_COVERUP/bcci.html
7- http://www.un.org/News/Press/docs/2001/afg163.doc.htm
8- http://www.ustreas.gov/press/releases/po3380.htm
9- Ahmed Huber, un administrateur aux sympathies islamistes et nazies
http://fr.mailarchive.ca/soc.politique/2006-07/15012.html
10- http://reflexes.samizdat.net/spip.php?article202
11- http://en.wikipedia.org/wiki/Ahmed_Huber-
12- http://www.imam-khomeini.com/Maghalat/imam%20khomeini%20va%20enghelab.htm
13- http://www.imam-khomeini.com/Maghalat/dastavardhaye%20enghelab.htm
14- http://naame.net/articlea.php?mID=34&articleID=816
http://naame.net/articlea.php?mID=35&articleID=854
15- تجربه تحزب در ايران، روزنامه نشاط، مورخ 15، 19، 31 فرودين و 5، 9، 14، 16، 19، 20 و 21 ارديبهشت 1378)
16- http://www.nehzateazadi.org/news/news83/tajik_yazdi/yaz1120.htm
17- http://www.nehzateazadi.org/publication/chamran/khoda.htm
18- http://www.baztab.com/news/38908.php
19- گزارش جلسه پرسش و پاسخ دكتر ابراهيم يزدی، در دانشگاه شهيد چمران اهواز، ۲٦ بهمن‌ماه 1385)
20- قدس شريف و صلح خاورميانه، روزنامه عصرآزادگان، شماره 70، مورخ 12 دى‏ماه 1378
21- يكسويه‏نگرى تاريخى و بى‏انصافى در حق روشنفكران، روزنامه جامعه، شماره‏هاى 80 و 81، مورخ 11 و 12 خرداد 1377
22- http://emruz.info/ShowItem.aspx?ID=7636&p=1
23- http://www.nehzateazadi.org/articles/83/yaz0331.htm
24- http://www.nehzateazadi.org/bayanieh/78/html/pasokh_yazdi.htm
25- http://www.nehzateazadi.org/bayanieh/77/html/1646.htm

شبکه لابی رژیم ایران و "شورای روابط خارجی" امریکا

در ژوئیه سال 2004، "شورای روابط خارجی" که بانفوذ ترین انستیتوی تحقیقاتی آمریکاست، گزارش مفصلی را درباره اوضاع ایران و چشم انداز تحولات آینده آن منتشر نمود. برای تهیه این گزارش، "برژینسکی" مشاور امنیتی کارتر، "رابرت گیتس" رئیس سابق سازمان سیا و وزیر دفاع کنونی ایالات متحده وبسیاری دیگر از مهمترین صاحب نظران مسائل ایران همکاری کرده بودند. "ری تکیه" کارشناس ایرانی تبار که بتازگی به "شورای روابط خارجی" پیوسته بود نیز درمیان تهیه کنندگان این گزارش قرار داشت
.
"شورای روابط خارجی"، با نفوذترین نهاد مشورتی در سیاست خارجی آمریکاست که از زمان تأسیس این شورا در سال 1921 ببعد، اکثر روسای جمهور و وزرای کابینه؛ روسای سازمان سیا، بهمراه نمایندگان مهمترین بخش های اقتصادی و سرمایه داری این کشور عضو این شورا بوده اند. درحال حاضر نیز، معاون رئیس جمهور، وزیر خارجه و بسیاری دیگر از مسئولان دولت کنونی آمریکا عضو این شورا میباشند.
ازآنجا که مهمترین وظیقه این موسسه کمک به ترسیم خطوط سیاست خارجی آمریکاست، بطور طبیعی، بخش هائی از سیستم اقتصاد این کشور که در ارتباط مستقیم و مؤثرتر با سیاست خارجی آمریکا قرار دارند، مانند صنعت نفت، اسلحه سازی یا بانک ها...، دراین نهاد حضور قوی تری داشته و از نفوذ بیشتری برخوردار بوده اند. بهمین جهت، خانواده راکفلر، بمثابه مهمترین نماینده سرمایه های نفتی و قدرتهای بانکی، بیشترین نفوذ را بر این موسسه اعمال کرده است.
اهمیت گزارش سال 2004 این شورا و رهنمودهای آن به دولت امریکا در این بود که اولا مشکلات آمریکا در عراق و دخالت های روزافزون رژیم ایران در آنجا، بطور جدی آشکار شده بود، پرونده هسته ای نیز با بن بست در مذاکرات سه کشور اروپائی با رژیم ایران وارد مراحل جدیدی شده، و مهتر از همه، این تحولات با شکست اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات مجلس همراه گشته بود.
طبیعتآ شکست و افول اصلاح طلبان، همراه با حضور نظامی آمریکا در مرزهای شرقی و غربی ایران، فضای مناسبی برای تغییر سیاست آمریکا در رابطه با رژیم ایران و اتخاذ روشهای سختگیرانه تر را بطور جدی فراهم نموده بود. ضمن اینکه اوجگیری اعتراضات مردمی و بخصوص تظاهرات دانشجویان در داخل کشور، مایه ترغیب آن دسته از سیاستمداران آمریکائی شده بود که با اشاره به شکست خاتمی، برای اتخاذ سیاست تندتری در رابطه با رژیم پافشاری مینمودند.
"شورای روابط خارجی" در چنین فضائی دست به تهیه و انتشار این گزارش زده بود. البته همانطور که بسیاری از صاحب نظران مسائل خارجی آمریکا گوشزد کرده اند، در دوره های مختلف سیاسی امریکا و در بسیاری از موارد، نظرات بیان شده و تئوریزه شده توسط این شورا، به وجه غالب سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل گشته که این مبین تأثیر شگرف این موسسه بر دستگاه سیاست خارجی آمریکاست.
در گزارش مذکور که نزدیک به صد صفحه بود، نویسندگان و نظریه پردازان ضمن بررسی اوضاع و احوال ایران، از دولت آمریکا خواستار سیاست نزدیکی، مذاکره و دادن امتیاز بیشتر به رژیم ایران شدند. رهنمودهای این گزارش در حقیقت تکرار همان پیشنهاداتی بود که طی سالهای قبل و بخصوص پس از 1997، یعنی شروع ریاست جمهوری خاتمی بدفعات مطرح شده بود و علیرغم تأکید بر دادن امتیازات بیشتر به رژیم، مطلب جدیدی نداشت. 1
در حقیقت آنچه که این گزارش را منحصر بفرد نموده، همان مقدمه چینی های آن و تحلیل شرایط و مسائل ایران، پس از شکست پروژه اصلاح طلبی حکومتی است. موضوعی که کمتر بدان توجه شده است.

شکست اصلاح طلبان حکومتی، نقطه عطفی در ساختار رژیم
برای درک گزارش "شورای روابط خارجی"، باید به محوری ترین مسئله ای که در آن ایام در ایران اتفاق افتاد اشاره کنیم. شکست اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات مجلس در سال 2004، یک وجه دیگر نیز داشت و آن "ظهور جناح فاشیست وابسته به سپاه، بعنوان بخش غالب و برتر در میان گرایشات داخلی جناح راست رژیم بود". پیروزی بعدی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری، تأییدی براین واقعیت بود.
درست در همان ایامی که متخصصان "شورای روابط خارجی" به رایزنی در باره تحولات داخل ایران می پرداختند، روزنامه های داخل ایران، انباشته از تفاسیر و اخبار مربوط به این تغییر کیفی در ساختار درونی رژیم بود. در این تفاسیر، نویسندگان روی دو نکته اساسی تکیه میکردند که مرور زمان نیز صحت آنرا بروشنی ثابت نمود: اولا برای اولین بار پس از شروع جمهوری اسلامی، تمامی نهاد های قدرت در اختیار جناح راست رژیم قرار میگرفت. ثانیا، در داخل جناح راست نیز،عناصر وابسته به سپاه و نیروهای امنیتی از موقعیت برتری برخوردار شده و گرایشات سنتی آن به رهبری روحانیت مبارز و هیئت موتلفه، بشدت تضعیف گشته بودند.
به سه نمونه از این تحلیل ها اشاره میکنیم. ابراهیم یزدی، در سخنرانی خود، با اشاره به یکدست شدن ساختار رژیم، از انتخابات مجلس بعنوان نقطه عطفی در تاریخ حیات رژیم یاد میکند:
«انتخابات مجلس هفتم، از جهات متعدد، نقطه چرخشی در سرگذشت و سرنوشت جمهوری اسلامی ايران محسوب می‌گردد.... انتخابات مجلس هفتم، گامی بزرگ در راستای تحقق سلطه و سيطره كامل و گسترده جريان راست و محافظه‌كار ايران است. از همان آغاز پيروزی انقلاب يك جريان به شدت سنتی در ميان روحانيان و غيرروحانيان با ركن جمهوريت نظام مخالف و خواهان استقرار حكومت اسلامی، از نوع خلافت، در قرائت تاريخی آن، بود. روند حوادث و شرايط كنونی حاكی از آن است كه در انتخابات رياست جمهوری آينده نيز، قوه مجريه از آن همين جريان برنده خواهد شد. و به اين ترتيب برنامه و انتظار اين است كه قوای سه گانه، هماهنگ با راس هرم قدرت (خامنه ای) عمل نمايد.» (نهضت آزادی، سخنرانی یزدی، 25.3.83)
در سرمقاله مهم روزنامه شرق در فروردین 1383، محمد قوچانی مسئول این روزنامه، با اشاره به حذف دو تن از رهبران هیئت موتلفه از لیست انتخاباتی "آبادگران" برای مجلس، بدرستی باین مسئله اشاره میکند که بخش فاشیست جناح راست موسوم به بنیادگرایان، دست بالا را در مجموعه جناح راست گرفته است:
«محمد قوچاني: بنيادگرايان، نوپاترين سهامداران جبهه راست به حساب مي آيند. آنان كه در سال هاي گذشته به عنوان حاشيه جبهه راست شناخته مي شدند توانستند در دومين دوره شوراي شهر تئوري پيروزي با چراغ هاي خاموش را به اثبات برسانند و سپس ديگر راست گرايان را به پيروي از خويش فرابخوانند. از اين رو در انتخابات مجلس هفتم اين بنيادگرايان بودند كه سهام گروه ها را تعيين مي كردند. ائتلاف آبادگران مهمترين نهاد سياسي بنيادگرايان محسوب مي شود كه از حمايت گروه هايي چون انصار حزب الله نيز برخوردار است...در يك ارزيابي اجمالي به نظر مي رسد آرايش قوا در ائتلاف پيروز در انتخابات مجلس هفتم به سود بنيادگرايان باشد هر چند نفوذ اجتماعي سنت گرايان بيش از ايشان است.» ( شرق 20 فروردین 1383) 2
علیرضا علوی تبار، یکی از تئوریسین های جناح دوم خرداد، با اشاره به ظهور این جناح جدید بعنوان نیروی مسلط در ساختار درونی رژیم، نقش سپاه پاسداران را مورد بررسی قرار داد. باید توجه داشت که بر اساس برآورد روزنامه شرق، یک سوم از نمایندگان مجلس جدید، دارای سابقه عضویت در سپاه یا وزارت اطلاعات میباشند:
«به گزارش خبرنگار "رويداد"، علوي‌تبار كه سه‌شنبه شب 11 شهريورماه در مراسم روزه سياسي در دفتر مركزي جبهه مشاركت سخن مي‌گفت، اظهار داشت: گرچه نظامي‌گري و تمايل به گسترش آن پديده‌اي نيست كه تنها در سال‌هاي اخير شاهد آن بوده باشيم، اما تحليل من اين است كه اكنون در نقطه عطفي قرار داريم و تحولي در حال وقوع است كه اين مسأله را سرعت و گسترش مي‌بخشد.علوي‌تبار گفت كه مسأله فرودگاه امام، آژانس انرژي اتمي، تركيب راهيافتگان مجلس هفتم و مواضع برخي نيروهاي سياسي در قبال مسائل عراق شواهد و نشانه‌هايي در همين زمينه است.» (سایت گویا، يكشنبه 15 شهريور 1383، برگرفته از سایت رویداد)
بنابر آنچه از نوشته ها و گفته های دست اندرکاران مسائل ایران استنباط میشد، شکست اصلاح طلبان حکومتی، سرآغاز رشد و تسلط کامل یک جناح فاشیست، تندرو و ستیزه جو در ساختار درونی رژیم ایران بود. همانطور که در بسیاری از تحلیل های درج شده در مطبوعات داخلی ایران نیز مشهود بود، سیر حوادث و تحولات بعدی همین نظریه را تأیید نمود، این نقطه عطف، یک تغییر کیفی در رفتار رژیم چه در داخل و چه در رابطه با مسائل منطقه ای و همینطور مذاکرات هسته ای ایجاد نمود. از اینرو، لزوم یک بازنگری در سیاست هائیکه تا آنزمان توسط بسیاری از محافل آمریکائی پیشنهاد میشد، لازم و ضروری گردیده بود.

گزارش شورای روابط خارجی (CFR)
بنابراین، گزارش این شورا، بایستی تکلیف یک نکته اساسی را روشن میکرد. طی هفت سال قبل از آن، تمامی کارشناسان طرفدار رژیم ایران و منجمله همکاران "شورای روابط خارجی"، با تأکید روی حضور اصلاح طلبان در حکومت، از دولت آمریکا میخواستند تا سیاست نزدیکی به رژیم ایران را دنبال کند
ازاینرو، با شکست سنگین اصلاح طلبان حکومتی و حذف آنان از مجلس، افکار عمومی انتظار شنیدن تحلیل جدیدی در رابطه با ایران را داشتند. علاوه برآن، با توجه به رشد روزافزون باند بشدت راست و تخاصم جوی احمدی نژاد، شاید برای خیلیها قابل درک نبود که نویسندگان گزارش مربوطه، همان سیاستی را پیشنهاد کنند که قبلا در برخورد با خاتمی تبلیغ مینمودند.
سمتگیری سیاسی گزارش را "ری تکیه"، بروشنی ترسیم و توجیه نمود. وی در مقاله ای که بهمراه یکی دیگر از اعضای شورا نوشت، چنین گفت:
«پیروزی "رسمی" محافظه کاران در ایران، باعث شده است که آخرین امیدهائی که برای نزدیکی بین دو کشور ایران و آمریکا با تکیه بر حضوراصلاح طلبان در قدرت بوجود آمده بود از بین برود. با اینحال، اگر واشنگتن تصور کند که محافظه کاران همگی انقلابی و غیر قابل انعطاف هستند و بنابراین آمریکا چاره ای بجز تضعیف حکومت ایران ندارد، کوته بینی است"» 3
چنانچه ملاحظه میشود بنا به گفته "ری تکیه"، امریکا بجای اتخاذ سیاستی جدید در رابطه با رژیم ایران، بایستی به جستجوی بخش های بهتر یا میانه روتر در درون محافظه کاران حاکم بپردازد. ازاینرو، گزارش "شورای روابط خارجی"، نه تنها کوچکترین اشاره ای به ظهور جناح وابسته به سپاه پاسداران بعنوان نیروی برتر در داخل ساختار حکومت و عواقب وخیم آن چه در سیاست داخلی و چه در روابط خارجی نمیکند، بلکه بطور باورنکردنی به اختراع یک جناح جدید در ایران بنام " پراگماتیست" ها که گویا در حال رشد و برتری نسبت به دیگر جناح ها هستند نیزاقدام می نماید. در گزارش "شورای روابط خارجی" چنین میخوانیم:
«ایران در حال تجربه یک پروسه تغییرات درونی است که بطور آهسته ولی مطمئن، به سوی رژیمی میرود که هم در مقابل آرزوهای شهروندان خود احساس مسئولیت بیشتری خواهد کرد و هم با جامعه بین المللی بطور مسئول تری برخورد خواهد نمود. برخلاف همسایگان خود، ایران اجازه رقابت سیاسی جدی (هرچند محدود) را میدهد... حتی با شکست اصلاح طلبان، رژیم ایران سیستمی است که جناحهای سیاسی در یک سیستم منظم به رقابت با یکدیگر می پردازند و محدودیت هایی که در مورد حقوق مدنی و زندگی اجتماعی اعمال میشوند نیز بطور فعال به چالش گرفته میشوند.

.... بخشی از جناح محافظه کار در ایران مثل اکبر رفسنجانی، قادرند که چه در سیاست خارجی و چه در روابط بین المللی، روشهای اصلاح طلبانه را بطور محدودی در برنامه های خود جای دهند.... تمایل شدید محافظه کاران به حفظ قدرت، به این مفهوم است که آنان بطور روزافزونی به این مسئله نیاز دارند که از افزایش تشنج با دنیای خارج پرهیز کنند تا بتوانند فرصت های اقتصادی موجودی را که اکنون چه برای عموم مردم و بطور خاص برای خود حاکمان فراهم است را افزایش دهند.
برخی از محافظه کاران ایران، بدنبال مدل "چینی" اصلاحات هستند که معنای آن حفظ قدرت سیاسی، رشد اقتصاد بازار و توسعه آزادیهای اجتماعی است. تغییرات اخیری که در ساختار درونی رژیم ایران به وقوع پیوسته است چه بسا باعث انعطاف و انسجام سیاست خارجی ایران شود.
شکست اصلاح طلبان، تمام قدرت را در اختیار یک جناح واحد قرار داده است. اگرچه محافظه کاران ایران بطور تاریخی به دادن شعارهای ضد آمریکائی پرداخته اند ولی سابقه موفقیت آمیزی نیز در مصالحه و پیشبرد آن داشته اند. "پراگماتیست"ها که بنظر میرسد در حال گرفتن دست بالا هستند، دیالوگ با ایالات متحده را نفی نکرده اند.» (صفحات 13و 19 گزارش)
البته این تحلیل که فرسنگ ها با واقعیت مسائل ایران فاصله داشت، حرف جدیدی نبود و در حقیقت، دنباله سیاست تبلیغاتی محافل طرفدار نزدیکی به رژیم ایران، از سال 1997 ببعد بود. بااینحال، ابعاد این کارزار تبلیغاتی و میزان بیگانگی آن با وقایع ایران، در نوع خود بی نظیر و شگفت آور بود.
در واقع گزارش "شورای روابط خارجی"، نقشه راه و مانیفست جدید محافل طرقدار نزدیکی به ایران پس از شکست اصلاح طلبان حکومتی در ایران محسوب میشد. برای درک اهمیت این گزارش، باید به تلاش های تحلیل گران وابسته به این شورا ازآن تاریخ ببعد پرداخت. در صفخات بعد با نحوه اجرای این برنامه تبلیغاتی و لابی جدید آشنا شده و خواهیم دید که چگونه، همکاران "شورا" (CFR) و در رأس آن "ری تکیه"، به تبلیغ و تبیین این سیاست جدید پرداختند.
تمرکز روی شخص "ری تکیه" بدین جهت است که وی در حال حاضر، معروفترین، پرکار ترین و مورد استنادترین "کارشناس" ایران شده است. سنا وکنگره، رسانه ها و مطبوعات گوناگون، سمینارها و همایش های مختلف، همگی او را بعنوان مهمترین "ایران شناس" معرفی میکنند. تأکید این گزارش روی "ری تکیه" تنها بخاطر جایگاه ویژه وی در "شورای روابط خارجی" است. نوشته های وی، بدون سانسور در محافظه کارترین روزنامه های داخل ایران مانند کیهان و بازتاب منعکس میشوند.
محور این بخش از کار تحقیقی ما، بررسی رابطه "شورای روابط خارجی" با لابی رژیم ایران در امریکا است. ابتدا، به کارزار تبلیغاتی (CFR) و محافل نزدیک به آن، در مخدوش کردن فضای سیاسی بنفع رژیم ایران نگاه میکنیم. در بخش بعدی این گزارش تحقیقی که هفته آینده منتشر میشود، به رابطه این "شورا" با "لابی کمپانی های نفتی" میپردازیم و بخصوص به حمایت های مالی کلان این کمپانی ها از لابی رژیم در آمریکا نگاه میکنیم.
جالب توجه آنکه رژیم ایران با دستاویزهایی همچون کمک موهوم 75 میلیون دلاری دولت آمریکا برای پروژه های براندازی که معلوم نیست چه کسی ازآن بهره میبرد، دست به یک کارزار جدید سرکوب و شانتاژ زده است. در قسمت بعدی این گزارش، با بررسی کمک های مالی کمپانی های نفتی آمریکا به کسانی چون گری سیک، هوشنگ امیر احمدی یا شبکه تریتا پارسی، نشان داده میشود که رژیم ایران، با شیادی و با مطرح کردن این 75 میلیون دلار، در حقیقت در حال پوشاندن حمایت های مالی عظیمی است که در طی این سالها، توسط کمپانی های بزرگ آمریکا و در رأس آن، غول های نفتی و بنیادهای وابسته به آنان، نثار لابی رژیم در این کشور گردیده است. در این گزارش، منحصرا از اسناد عمومی، منجمله بیلان مالی این موسسات استفاده خواهد شد.


کارزار تبلیغاتی جدید
برای درک اهمیت گزارش "شورای روابط خارجی" و ابعاد این کارزار تبلیغاتی جدید، بایستی نگاهی کوتاه به فعالیت های این محافل، قبل از شکست اصلاح طلبان بیندازیم. مدیریت تهیه گزارش ژوئیه 2004 "شورا" در باره ایران، بر عهده "سوزان مالونی" Suzanne Maloney بود. وی چندین بار به ایران سفر کرده و از جدی ترین طرفداران سیاست مماشات با ایران بود. وی بعدا در وزارت خارجه آمریکا مشغول کار شد و در برخی از مطبوعات نیز گزارشاتی در باره ممانعت وی از اختصاص بودجه به نیروهای مخالف رژیم منتشر شده است. "سوزان مالونی" همسر "ری تکیه" است. وی ضمنا بعنوان مشاور، برای بزرگترین کمپانی نفتی جهان Exxon Mobil نیز کار میکرده است. او بخاطر خدمات خود به کمپانی های نفتی، جایزه ای نیز دریافت نموده بود. 4
رئیس کنونی "شورای روابط خارجی" در حال حاضر، "ریچارد هاس" Richard Haass میباشد. وی قبل از آن، مسئول بخش سیاست گذاری در وزارت خارجه آمریکا بود. همان بخشی که اکنون "مالونی" درآن بکار مشغول است.
در سال 2000، بلافاصله پس از انتخابات دور ششم مجلس در ایران و راهیابی دوم خردادیها به مجلس، جلسه ای در واشنگتن برای تحلیل این انتخابات برگزار شد. ریاست جلسه را "ریچارد هاس" برعهده داشت و "مالونی" نیز یکی از سخنرانان بود که بتازگی از ایران بازگشته بود.
تمامی سخنرانان از طرفداران سیاست نزدیکی به ایران بوده و طبیعتا در باره آثار مثبت و درازمدت این واقعه به بحث پرداختند. یکی از آنان، پرفسوری آمریکائی بود که در ایران نیز در دانشگاه بتدریس مشغول بوده است. وی ضمن تعریف و تمجید از این واقعه تاریخی، بطور محتاطانه و البته خیلی ملایم، به این نکته اشاره کرد که چه بسا خامنه ای و جناح راست از موفقیت اصلاح طلبان جلوگیری کنند. یکی از حضار که وابسته به "انستیتوی نفتی آمریکا" Petroleum Finance Company که همان سندیکای کمپانی های نفتی است، بلافاصله جلوی بی احتیاطی سخنران را گرفته و به مداخله پرداخت:
«من با "پترولیوم فاینانس کمپانی" کار میکنم وبا سوزان (مالونی) به سفر تهران رفته و با "رفیق دوست" (وزیر سپاه پاسداران) نیز دیدار کردیم. من یکی از طرفدران کارهای "سوزان" هستم... من به مسائل ایران از دید شرکت های نفتی نگاه میکنم و با توجه به دیداری که از ایران داشته ام باید بگویم که با نظرات "پروفسور" که از ایران بعنوان کشور بی ثباتی و کودتا و یک محل ترسناک صحبت کرد اصلا موافق نیستم و معتقدم که در این شرائط نباید از این اصطلاحات استفاده کرد.
اگر به ایران نگاه کنید و ببیند که در مجلس چه میگذرد، نگاه کنید که بازیگران اصلی چه کسانی هستند، مثلا محمد رضا خاتمی که ضمنا داماد خامنه ای نیز هست. همه این ها می فهمند که اینجا جمهوری اسلامی است و الان مردم نظرشان را گفته اند، پس حتما بطرف فضای بازتر و یک جامعه سکولار حرکت خواهد کرد.
من اینطور نمی بینم که تندروهای ایران مثل رفسنجانی، ناطق نوری یا خامنه ای مثل گذشته ترمزی برای این حرکت باشند. همه اینها پیام را گرفته اند. ایران ازاین پس با جهش و پرش به جلو خواهد رفت. من فکر میکنم که دکتر "هاس" درست میگوید و باید دیالوگ را آغاز نمود. بنظر من تغییرات فوق العاده ای اتفاق میافتد و به جائی میرویم که بجای آنکه آمریکا بگوید که خوب باید منتظر ایستاد و دید چه میشود، برعکس، مسئولین بگویند که باید پرید و فرصت را قاپید و گفت که بسیار مثبت است و باید با ایران کار کرد.» 5
البته اشتیاق و شعفی که در سخنان نماینده "انستیتوی نفتی امریکا" هویداست، چیز غریب و جدیدی نبود. محسن امین زاده، معاون وزیر خارجه خاتمی، دراین باره میگوید.
«با مواضع دولت جدید ایران (خاتمی)، دولت کلینتون که تندترین تدابیر قانونی را علیه ایران پس از انقلاب اسلامی اتخاذ کرده بود، به کلی منفعل شد و آمادگی خود را برای کاهش مشکلات دوکشور نشان داد. کمپانی ها و بازرگانان آمریکایی حتی منتظر تعیین تکلیف تحریم های اقتصادی دولت کلینتون نماندند و عازم ایران شدند تا زمینه های جدید همکاری را جستجو کنند اما حمله مسلحانه عده ای از تندروهای مخالف حل بحران روابط ایران و آمریکا به اتوبوس حامل هیئت بازرگانان آمریکایی در تهران ، به سرعت نشان داد که دست خاتمی برای حل بحران روابط با آمریکا بسته تر از آن است که انتظار می رفت.» 6
در گزارش تحقیقی اولیه ای که در باره شبکه "تریتا پارسی" در اختیار عموم قرار گرفت، به تفصیل در مورد این دوره و راه اندازی لابی کمپانی های نفتی بحث شد. یکی از مهمترین ابزار پیشبرد این لابی، آماده سازی فضای سیاسی و افکار عمومی بمنظور نزدیکی به رژیم ایران بود. ازاینرو، "کارشناسان وابسته به این لابی"، در ابعادی وسیع شروع به تبلیغ در مورد این "انقلاب جدید" یعنی ظهور اصلاح طلبان نمودند. انقلابی که به گفته "رابین رایت"، خبرنگار ارشد "واشنگتن پست"، سرنوشت دنیای اسلام را دگرگون خواهد نمود. نگاهی به برخی از این اظهارات میاندازیم:
« ری تکیه: احتمالا نهاد بعدی که توسط اصلاح طلبان فتح خواهد شد، قوه قضائیه است و رفرمی که در این نهاد خواهد شد، پایه های قدرت محافظه کاران را بازهم ضعیف تر خواهد نمود. با توجه به مرکزیت جایگاه "رهبر" در سیستم قدرت در ایران، حذف وی از صحنه باعث بی ثباتی کل سیستم خواهد شد. بااینحال، در میان روحانیون باندازه کافی برای بازنگزی این نهاد و تحت کنترل درآوردنش پشتیبانی وجود دارد. آزآنجا که قدرت مطلق خامنه ای چه توسط روحانیون و چه محافل سکولار به چالش گرفته میشود، قدرت وی احتمالا دچار دگرگونی خواهد گردید. 7

رابین رایت: این انتخابات شروع سومین و آخرین فاز انقلاب ایران است. با شروع قرن بیست و یکم، انقلاب اسلامی روی مسیر درست خود حرکت میکند. 8

رابین رایت: تحولات اخیر در ایران، روی 50 کشور مسلمان جهان اثر بنیادین خواهد گذاشت. 9

سوزان مالونی: تا آنجا که میتوان آینده را پیش بینی نمود، ایران گرفتار اختلافات درونی و اینکه قدرت با چه کسی باشد خواهد بود. با اینحال، این انتخابات دلیل بسیار محکمی است که سیستم قدرت در ایران بطور برگشت ناپذیری دموکراتیک می شود.» 10
اگر "رابین رایت"، دروه خاتمی را آخرین فاز مسیر انقلاب قلمداد میکرد، "ری تکیه" نیز معتقد بود که در صورت شکست اصلاحات، مردم تکلیف خود با رژیم را احتمالا در خیابانها حل خواهند نمود:
ری تکیه: برای اینکه ایران به ورطه جنگ داخلی سقوط نکند؛ باید برخی از اصول سکولار حاکم بر جامعه را بپذیرد. ولی بهرصورت، ایران به هر سمتی که برود یک چیز کاملا واضح است و آن این است که خمینی نتوانست رژیمی باثبات ایجاد کند و عمر حکومت روحانیون ایران درحال شمارش است. 11
ری تکیه: یکی از ویژگیهای سیاست در داخل ایران این است که بن بست مخصوصی بر اوضاع حاکم است، از یک طرف اصلاح طلبان هستند که رأی مردم به آنان مشروعیت داده و از طرف دیگر محافظه کاران هستند که نهادهای حکومتی را دراختیار دارند. این موضوع مسئله جدیدی نیست اما، من مطمئن نیستم که این بن بست تا چقدر میتواند طول بکشد. نمیدانم که تا چه زمان جمعیت جوان کشور میتواند روی اصلاحات حکومتی امید ببندد در حالیکه هیچ نتیجه ای ازآن حاصل نمی شود.
خاتمی یکبار دیگر انتخاب می شود و دوباره همان داستان است که یک روزنامه باز میشود و 14 تا بسته میشوند. نمیدانم این پروسه تا چقدر قابل دوام است. ولی میترسم که این بن بست با نبردهای اجتماعی قابل حل باشد. درست است که همه میگویند که ایرانیان دیگر علاقه ای به آن ندارند ولی در جایئکه خواست مردم بطور فعال سد شده است. ترس من این است که این پروسه در پایان به خشونت کشیده شود.12

پراگماتیست هائی برای تمام فصول
با شکست اصلاح طلبان، لزوم بازنگری در سیاست های تبلیغاتی طرفداران نزدیکی به رژیم ایران، بیش از پیش احساس میشد. ولی همانطور که "ری تکیه" گفته بود، بجای تغییر سیاست در مقابل ایران، بایستی بازهم به درون رژیم چشم دوخت و روی بخش های میانه روتر جناح محافظه کار سرمایه گذاری نمود. سابقه این امر را میتوان در دهه 80 میلادی و اوج سرکوب و ترور رژیم جستجو نمود.
ژان گراس، خبرنگار معروف "لوموند" در دهه 80 میلادی، از اولین نویسندگان غربی بود که به تبلیغ جناحهای میانه رو در ساختار درونی رژیم پرداخت. وی با تکیه بر هاشمی رفسنجانی که هنوز رئیس مجلس بود، روی این نکته تأکید مینمود که روند جریانات باعث پیروزی جناحهای میانه رو در ایران خواهد شد. بمنظور کمک به چنین فرآیندی، غرب بایستی بجای سیاست تقابل با ایران، دست دوستی با این کشور دراز کند. بنظر وی، اگر با ایران مقابله شود، جناحهای تندرو تقویت شده و منافع غرب بخطر میافتد.
این تفسیر را که احتمالا همه خوانندگان این گزارش به کرات و در مراحل مختلف شنیده اند، به توجیه رسمی سیاست اروپا در مقابل ایران تبدیل شد. طبیعتا در زمانیکه هنوز خاطره مردم فرانسه از بمب گذاریهای سالهای میانی 80 در خبابانهای پاریس پاک نشده و هنوز محاصره سفارت ایران برای بازجوئی از "وحید گرجی" بخاطر مشارکت در این ترورها، در اذهان عمومی بود، تکیه روی جناحهای معتدل، امری مفید و از نظر اقتصادی نیز ضروری بود.
سیاست "دیالوگ انتقادی" اروپا در مقابل ایران، که هیچ عنصری از "انتقاد" نداشت، با گذشت دو دهه از اظهارات "ژان گراس"، اگرچه باعث تغییر رفتار رژیم نگردید، ولی دهها میلیارد دلار نصیب کمپانی های "توتال" و "بریتیش پترولیوم" نمود. درآمریکا، اولین کسیکه به تبلیغ این تئوری پرداخت، "گری سیک"، از مشاوران جیمی کارتر بود که در دانشگاه کلمبیا به تدریس مشغول است. وی که از فعالترین شخصیت های طرفدار رژیم ایران است، به فوائد معجزه آسای این تحلیل واقف شده و از سال 1993 بطور رسمی وارد فعالیت بنفع لابی رژیم ایران گردید.
وجود عناصر یا گرایشات مختلف در ایران، امری بدیهی و واضح است. در هر محفل یا تشکلی از رژیم، دهها گرایش مختلف و گاها متضاد به چشم میخورد. در کشوری که هر آخوند ادعای پیامبری و هر مداحی ادعای مرجعیت دارد و هر پاسداری خودش را سردار یک محله میداند، وجود اختلاف امری بدیهی است. مثلا، در شورای شهر تهران که کل افراد موجود در آن با همه تقلبات، حذف دیگران و رأی های اضافی بالاتر از ده درصد آرای مردم را بدست نیاورده اند، میتوان انواع گرایش ها با نامهای مختلف را پیدا نمود. رایحه خوش خدمت، اصول گرایان، عمل گرایان، آبادگران، دوستداران مردم، عاشقان اهل بیت و چندین نام دیگر.
آنچه "ژان گراس" یا "گری سیک" را از دیگران متمایز میکند، استادی و رندی آنان در ربط دادن این گروهها و باندهای ریز و درشت به آینده رژیم است. از نظر آنان، در هر شرایطی میتوان نتیجه گرفت که میانه روان بزودی قدرت را بدست گرفته و مشکلات ایالات متحده و کل دنیای متمدن را حل خواهند نمود از درون این تحلیل، میتوان نتیجه گرفت که نبایستی به هیچوجه سیاست مقابله با ایران را انتخاب کرد. طبیعتا، زمانیکه رفتار و کردار ایران، ضد تمدن و وحشیانه است، این عمل نیر نتیجه فعالیت و شیطنت عناصر تندرو داخل رژیم بوده و ازاینرو هیچ مسئولیتی در هیچ زمینه ای متوجه کلیت رژیم نیست.
بهترین مثال در این زمینه را میتوان در برخورد "گری سیک" با عملیات تروریستی رژیم مشاهده نمود. این مقاله را وی در سال 1993، یعنی اوج اقدامات تروریستی حاکمان ایران نوشته است:
«بیش از چهار سال است که هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور ایران که خودش یک تاجر و روحانی انقلابی است، در حرف و در عمل سعی کرده است که تصویر بهتری از ایران عرضه کند. اما، هربار که در این جهت پیشرفتی داشته است، دستان پنهان "دیپلماسی مخفی" ایران از آستین ظاهر میشود و همه آنچه را که انجام شده نقش برآب میکند. این پروسه را میتوان در عملیات تروریستی جدید رژیم در ایتالیا و ترور "نقدی" مشاهده کرد. ( دراین قسمت از مقاله، "گری سیک" به ارائه لیست عملیات تروریستی رژیم در ترکیه و نقاط دیگر جهان پرداخنه و به ترور رهبران کردهای ایران اشاره میکند)
در دهه 80 میلادی، رهبری ایران خودش قربانی یک تروریسم گسترده در داخل ایران بود و در پاسخ به این عملیات، ایران نیز بنوبه خود دست به راه اندازی چند واحد عملیاتی در خارجه زد. شواهد و دلائل نشان میدهد که این واحدهای عملیاتی، بمرور زمان به یک نوع زندگی مستقل و جدا از مرکز دست یافته اند و با توجه به فرصت هائیکه برایشان پیش میآید، بدون دخالت مقامات ایران و بدون هماهنگی با نیازهای سیاست خارجی ایران، دست به این عملیات میزنند.» (واشنگتن پست، 4 آوریل 1993)
ظاهرآ "گری سیک" فرصت این را نداشته است که به مدارک دادگاه میکونوس، پلیس اتریش، قاضی سوئیسی و مقامات ایتالیائی نگاه کند. مدارکی که در بسیاری از مطبوعات منتشر شده و بروشنی از دخالت سفارت ایران، سپاه، وزیر خارجه و دیگران یاد میکند. تئوری "واحدهای عملیاتی مستقلی که به زندگی خود ادامه میدهند" بیشتر به عملیات پارتیزانی جنگ جهانی دوم یا سربازان ژاپنی گم شده در جزائر اقیانوس آرام شبیه است تا واقعیات غیرقابل انکار اواخر قرن بیستم و عصر ارتباطات.
ده سال پس از مقاله "گری سیک"، قاضی آرژانتین بطور رسمی بالاترین مقامات ایران، منجمله هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور محبوب "گری سیک" را بخاطر دخالت در بمبگذاریهای آرژانتین مورد اتهام قرار داد. "رادیو فردا" بلافاصله مصاحبه ای با وی ترتیب داد تا از رژیم ایران رفع اتهام کند:
« گری سیک: دولت ايران حق دارد اعتراض کند زيرا امكان دارد گروه كوچكي كه خارج از حوزه نظارت مستقيم دولت فعاليت مي كند، از اين كار پشتيباني كرده باشد.» (علي سجادي، مصاحبه با گري سيك 9 سپتامبر 2003)
بنابراین، استفاده از اختلافات درونی برای توجیه سیاست مماشات با رژیم؛ امر جدیدی نبود. نبوغ امثال "ری تکیه"، پیداکردن "میانه رو" در میان فاشیست ترین بخش های پیروز در انتخابات مجلس پس از حذف اصلاح طلبان است. در ادامه، موضعگیریهای مرحله به مرحله "ری تکیه" و کارشناسان مشابه وی را در پیداکردن جناح میانه رو منعکس میکنیم.

"خامنه ای" نیز میانه رو و پراگماتیست است!
همزمان با ظاهر شدن اولین نشانه های شکست خاتمی در سالهای 2002 و 2003، "ری تکیه" فضا را برای بندبازی آینده آماده می نمود. ازاینرو، آرایش چهره خامنه ای امری ضروری بنظر میرسید. وی این چنین به تبلیغ میانه روی "خامنه ای" میپرداخت:
«جناح محافظه کار در حال تکه تکه شدن است و زیر نگاه دقیق مقام رهبری، تندروها و پراگماتیست ها درحال رقابت با یکدیگر هستند تا سرنوشت محافظه کاران را تعیین کنند. خامنه ای در حال بروز پراگماتیسم بسیار بیشتری از خود است و نشان میدهد که با محافظه کاران میانه رو همراهی دارد. این تأیید ضمنی وی از طرز فکر جدید محافظه کاران بازتابی از سابقه اعتدال گرائی "رهبر" در گذشته و در زمانی است که هنوز رهبر نشده بود. این اعتدال جدید خامنه ای، نشانی از احتمال همکاری بین اصلاح طلبان و محافظه کاران معتدل میباشد. برخلاف بسیاری از تندروهای جناح راست، رهبر معتقد به رعایت حال جمعیت جوان کشور است.» 13
البته این اظهارات، کپی برداری از سخنان همسرش "سوزان مالونی" است که دو سال قبل، طی یک مصاحبه بیان کرده بود:
« کلیولاند پارک: من چند جا خوانده ام که خامنه ای نیز به جنبش اصلاح طلبی بنوعی سمپاتی دارد ....

سوزان مالونی: خامنه ای معمولا در غرب بیش از آنکه واقعا مستحق وی باشد به او نمره منفی میدهند... برخلاف آنچه بصورتی ساده انگارانه در مطبوعات منعکس شده، خامنه ای آنچنان دست راستی نیست. وی در گذشته اصولا یک میانه رو بود ولی ازآنجا که از نظر درجات مذهبی پائین بود، بنابراین، برای محکم کردن پایه های قدرت خود مجبور شد تا به بازی تندروها تن دهد. خامنه ای سعی میکند تا سیستم را متعادل نگه دارد و حتی در جریان شورش های تابستان 1999، چند سخنرانی جالب به طرفداری از اصلاح طلبان نیز کرد.» 14

پراگماتیست ها به رهبری رفسنجانی قدرت گرفته اند!
در اولین عکس العمل به حذف اصلاح طلبان از مجلس، "گری سیک" به انکار پیروزی جناح راست پرداخت و گفت:
«گری سیک: این واقعیت که اصلاح طلبان شناخته شده دیگر در مجلس حضور ندارند به این معنا نیست که مجلس جدید را محافظه کاران اشغال کرده اند. دراین مجلس، بسیاری از نمایندگان تازه وارد هستند و خیلی از آنان نیز اصلاح طلبانی هستند که در گذشته محافظه کار بوده اند.» 15
طبیعتا، اصلاح طلبانی که در گذشته محافظه کار بوده اند، برای مطبوعات و محافل سیاسی آمریکا زیاد قابل هضم نیست. بنابراین، "ری تکیه"، کارشناس عالی"شورای روابط خارجی" بهمراه همکاران خود وارد صحنه شده و با مخلوط کردن کروبی، رفسنجانی و آبادگران، ملعمه ای بنام جناح پراگماتیست اختراع میکنند. در مدت کوتاهی، دهها مقاله و مصاحبه در مورد این جناح جدید منتشر میشود که به یک نمونه ازآن اشاره میکنیم:
«وضعیت کنونی در عراق و حضور نظامی آمریکا در منطقه، باعث تقویت یک جناح پراگماتیست در ایران شده که در جستجوی حل مشکلات جدی مملکت میباشند. این گروه تحت لوای "تفکر جدید"، بدنبال بهبود وضع داخلی و روابط بین المللی ایران میباشد.
اگرچه جنبش آرام ایران بسوی یک دمکراسی لیبرال متوقف شده است ولی قدرت گرفتن این پراگماتیست ها این امکان را فراهم کرده است که یک دیالوگ واقعی بین ایران و واشنگتن ایجاد شود.... در ایران به این پراگماتیست ها لقب "راست های جدید" را داده اند. اگر اصلاح طلبان قابل مقایسه با گورباچف بودند، این راست های جدید مثل "دنگ شیائوپینگ" هستند و بدنبال مدل چینی توسعه میباشند که مفهوم آن رفرم اقتصادی و برداشتن فشارهای اجتماعی از روی مردم است. در سیاست خارجی نیز پراگماتیسم حاکم میشود.
این پراگماتیست ها دور هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی جمع شده اند. اینها در شروع کار در جمعیت "کارگزاران سازندگی" بودند. "کارگزاران"، از زمان ریاست جمهوری خاتمی ببعد، نهادهای کلیدی مثل تشخیص مصلحت را در کنترل خود داشته اند.
در انتخابات مجلس، گروه پراگماتیست "آبادگران"، بعنوان جناح پیروز سر بر آورده است. پراگماتیست ها در مجلس جدید تسلط دارند.... گذشته ازآن، یکی از مهمترین شخصیت های این "راست جدید"، یعنی حسن روحانی، بهترین شانس برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری است. 16
نیازی به توضیح این نکته نیست که "آبادگران" گروهی پراگماتیست نبوده و هیچ رابطه ای با رفسنجانی و کروبی یا حسن روحانی نداشته است. با توجه به نقل قولی که در صفحات قبل از محمد قوچانی و دیگر کارشناسان داخل ایران در مورد این گروه فاشیست و تحت تسلط باند احمدی نژآد و خامنه ای داشتیم، دستکاری مختصر "ری تکیه" در ماهیت این گروه به خوبی قابل درک است.
مهمتر از همه، شگرد "ری تکیه" برای مهم جلوه دادن اطرافیان شکست خورده رفسنجانی است. وی مدعی است که "کارگزاران سازندگی"، از سال 1977 ببعد، کنترل نهادهای کلیدی مثل "مجمع تشخیص مصلحت نظام" را در اختیار داشته اند. اولا، این نهاد بخودی خود هیچگاه کلیدی نبوده و در سلسله مراتب قدرت رژیم چندان جایی ندارد. ثانیا، لیست اعضای این مجمع، روی سایت این نهاد قرار دارد. رفسنجانی، روسای سه قوه، شش عضو شورای نگهبان و بیست و پنج نفر که توسط خامنه ای هر پنج سال یکبار انتخاب میشوند، اعضای آن هستند. از میان این افراد، میتوان کمتر از پنج نفر را منسوب به کارگزاران یا رفسنجانی نمود. 17
چگونه میتوان نهادی را که شامل شش عضو شورای نگهبان و بیست و پنج نفر دیگر که منصوب خامنه ای است، تحت کنترل رفسنجانی تصور نمود؟ گذشته ازآن، حتی اگر باند رفسنجانی این نهاد را بطور دربست نیز دراختیار داشته باشد، چه رابطه ای بین آنان و آبادگران یا جناح پیروز در انتخابات مجلس وجود دارد؟ "ری تکیه" و همکار او، آنچنان به تبلیغ این جناح جدید و قدرت رو به افزایش آنان می پردازند که در یک بخش از مقاله، به جرج بوش و جان کری، دو کاندید انتخابات آمریکا در سال 2004 توصیه میکند که برای معامله با رئیس جمهور آینده ایران که "حسن روحانی" یا یکی دیگر از حواریون رفسنجانی است، آماده باشند. 18
تبلیغ روی پراگماتیست های نزدیک به رفسنجانی که قرار است در انتخابات ریاست جمهوری نیز قدرت را بدست گیرند، تا اوائل سال 84، یعنی انتخابات ریاست جمهوری ایران، ادامه پیدا نمود ولی ناگهان لحن کارشناسان "شورای روابط خارجی" عوض میشود.

روی رفسنجانی حساب نکنید، او فاقد نفوذ و قدرت است!
درست قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 84 ایران، لحن "ری تکیه" عوض میشود. زمان آن رسیده که به این نمایش پایان داد و وارد مرحله جدیدی گردید. وی در مقاله ای با عنوان "امید واهی به رفسنجانی نبندید" با یک چرخش 180 درجه ای، تمام ادعاهای گذشته خود را نه تنها پس میگیرد، بلکه امید بستن به رفسنجانی را نشانه جهل دنیای غرب از اوضاع ایران میداند. کسیکه خودش به بوش و کری توصیه کرده بود تا برای معامله با گروه رفسنجانی آماده شوند، در مقاله ای در فاینانشال تایمز چنین میگوید:
«اروپائیان در حالیکه در برخورد با ایران به عصبانیت و بن بست دچار شده اند، به اکبر هاشمی رفسنجانی امید بسته اند. اروپائیان به این امیدند که وی بن بست اتمی را حل کند. با اینحال، خوشحالی بی دلیل اروپائیان باعث شده که ویژگیهای جامعه ایران و تاریخ اخیرش را نادیده بگیرند.
برخلاف تصور همگان که گویا رفسنجانی تنها سیاستمداری است که میتواند ورای جناح های سیاسی عمل کرده و به نتایجی نیز برسد، هشت سال ریاست جمهوری وی، تجربه ای کاملا ناموفق بود. (دراینجا "ری تکیه" شروع به شمردن شکست های رفسنجانی میکند و همه آنانرا به خواننده یادآوری مینماید).
برای تغییر اوضاع در ایران، رفسنجانی با یک مانع بسیار جدی تری هم روبروست. در طول چند سال گذشته، آیت الله خامنه ای، با گماشتن تندروهای متحد خویش در پست های کلیدی، توانسته است پایه های قدرت خود را مستحکم کند.
گذشته ازآن، نسل جدید محافظه کاران از رفسنجانی، نه تنها بخاطر پراگماتیست بودن وی ناراضی هستند، بلکه معتقدند که وی با کاندید شدن مجدد، راه آنان برای رسیدن به قدرت را سد کرده است. شگفت انگیز است که کاندید شدن رفسنجانی، بیشتر ازآنکه در داخل ایران باعث خوش بینی شود، در غرب توهم آفریده است.» 19
در یک مقاله جالب دیگر، "ری تکیه"، آب پاکی روی دست آنانیکه روی حرفهای وی حساب بازکرده و به رفسنجانی امید بسته بودند میریزد و میگوید که حتی در آینده نیز اصلا روی رفسنجانی حساب بازنکنید. آینده ایران به گفته وی، متعلق به مرتجعین جوان دور و بر خامنه ای است و نه رهبران پیری مثل رفسنجانی:
«درحالیکه ایران آماده برگزاری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری میشود، نگاه مطبوعات جهان به رفسنجانی پراگماتیست و رقیب او احمدی نژاد فوق دست راستی معطوف شده است. بااینحال، ظاهر این انتخابات، یک تغییر اساسی در ساختار قدرت در ایران را پوشانده است. این تغییر که در چند سال گذشته اتفاق افتاده، تسلط کامل خامنه ای بر رژیم است.
خامنه ای زود متوجه گردید که یک نسل جدید از محافظه کاران در حال رشد و گرفتن قدرت است. این نسل جوانتر از محافظه کاران با رهبران مسن تر خود عناد دارند و میگویند که آنان انقلابی نبوده و قادر به حل مشکلات ایران نیز نیستند. خامنه ای در کنار این بخش راست از محافظه کاران قرار گرفت و این محافظه کاران جدید را در مناصب کلیدی قرار داد.
انتخابات پارلمانی سال گذشته نشانی از پیروزی این محافظه کاران جدید (آبادگران) و تسلط کامل خامنه ای بر قدرت بود. مسلما ایران بازهم انتخابات دیگری برگزار خواهد کرد ولی دیگر این تشریفات سیاسی قادر به چالش کشیدن پارامترهای رژیم نمی باشند.
رهبر ایران با اطمینان ازاینکه مأموریتی آسمانی به او واگذار شده و درحالیکه از هرگونه مسئولیت پذیری دموکراتیک گریزان است، قدرت خود را مستحکم نموده است.
انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران، نشانی از یک شکاف بین دو نسل از رهبران ایران است. درحالیکه رهبران مسن تر مثل رفسنجانی روی این نکته اصرار میکردند که قادر به کنترل قدرت خامنه ای میباشند، رهبران جوانتر مثل احمدی نژآد، همه جا به ستایش رهبر می پرداختند. نیتجه این انتخابات هرچه باشت یک چیز مسلم است: آینده ایران دیگر به مالایان پیری تعلق ندارد که در تأسیس جمهوری اسلامی حضور داشتند بلکه به خامنه ای و طرفداران جوان و مرتجعش تعلق دارد.» 20
خوانندگان این گزارش، میتوانند به نقل قولی که در صفحات قبل از "ری تکیه" آورده شده مراجعه کنند که وی آبادگران را به رفسنجانی متصل کرده و آنانرا پراگماتیست خوانده بود. ضمنا وی قبلا مدعی میانه روی خامنه ای و همکاری او با پراگماتیست ها شده بود.
بایستی با احمدی نژاد کنار بیائید!
اکنون که خیال همه از روی کارآمدن رفسنجانی و حواریون وی آسوده شده است، با توجه به اوضاع و احوال روز بایستی روی همین رئیس جمهور جدید تبلیغ نمود. مضمون نوشته های "تکیه" دراین دوره، تبلیغ روی محبوبیت احمدی نژاد و کم کردن از بار منفی موضعگیریهای دولت وی میباشد:
«رژیم های اروپای شرقی، با یک شورش دموکراتیک سرنگون شدند زیرا هم غیرمشروع بودند و هم اینکه هیچ اعتباری نزد مردم خود نداشتند. در ایران برعکس، رژیم کنونی (احمدی نژاد) از یک محبوبیت فوق العاده ای برخوردار است. وی با موفقیت توانسته است ردای ملی گرائی به تن کند و اگر دولت بوش نتواند این نکته را درک کند که دیپلماسی فشار بر سر پرونده اتمی، بر این محبوبیت رژیم خواهد افزود.» 21
دو سال قبل از این مقاله، "ری تکیه" معتقد بود که اگر اصلاح طلبان شکست بخورند، مردم تکلیف شان با رژیم را در خیابانها معلوم میکنند. وی، عمر رژیم را کوتاه و آنرا با شوروی دهه 70 که سمبل رژیمی نامحبوب و رو به اضمحلال است معرفی کرده بود. اکنون، وی روی محبوبیت رژیم تبلیغ میکند. پس ار سخنرانی احمدی نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل و ابراز انزجار عمومی از اظهارات فاشیستی وی، "گری سیک" نیز در مصاحبه ای با سایت اینترنتی "شورای روابط خارجی"، به تحسین رئیس جمهور جدید ایران می پردازد: (22 سپتامبر 2005)
«سوال: نظر شما در باره سخنرانی وی چیست. اکثر رسانه ها برخوردی منفی داشتند. ولی در مقابل، برخی از "متخصصان ایران" گفته اند که وی مواضع معتدلی داشته است:
گری سیک: نظر من چیزی بین این دو موضع است. وی در حملات خود، خیلی معتدل بود. من خیلی تحت تأثیر این قرار گرفتم که احمدی نژاد یک مهندس است که هیچ تجربه ای در سیاست خارجی ندارد و فقط چند ماه بیشتر نیست که رئیس جمهور شده ولی مطالب خود را خیلی خوب بیان کرد. در مصاحبه با سی ان ان هم خیلی خوب مصاحبه را اداره کرد. در بقیه مصاحبه ها هم همینطور بود.
درمجموع وی ایده های سازنده ای عرضه کرده است. البته وی لجوج است و بر سر مواضع ایران پافشاری میکند. احمدی نژآد یک شخص بسیار با غروری است، همان غرور ایرانی، و برای غرب معامله با وی آسان نیست.»

ناامید نشوید، احتمال بازگشت رفسنجانی یا اصلاح طلبان هنوز وجود دارد!
همانطور که ملاحظه شد، پس از یکسال و نیم تبلیغ روی رفسنجانی و افراد پیرامون او، سرانجام "ری تکیه" به این نتیجه رسید که نه تنها باند رفسنجانی هیچ قدرتی ندارد، بلکه در آینده نیز جائی برای وی نیست. با گذشت زمان و ظاهر شدن رفتار فاشیستی احمدی نژاد، نیاز به دادن امید به محافل غربی لازم شده بود ازاینرو، "تکیه" تمام اظهارات خود را فراموش کرده و دوباره به تبلیغ روی رفسنجانی پرداخت:
«ری تکیه: بیست و شش سال پس از انقلاب، ساختار رژیم در حال دگرگونی است. (تکیه، برای معرفی یک جناج جدید، همیشه مقالات خود را با این جمله شروع میکند) نسل جدیدی از محافظه کاران جوان به قدرت رسیده است و ریاست جمهوری احمدی نژآد نشانی از تسلط این جناح است که اکنون تمام نهادهای انتخابی را در اختیار دارد.
با اینحال باید درنظر داشت که چشم انداز سیاسی در ایران در حال تغییر است. دور از انتظار نیست که اصلاح طلبان دوباره به مجلس بازگردند و حتی نمی توان بازگشت آیت الله هاشمی رفسنجانی یا یکی از هواداران پراگماتیست وی به کاخ ریاست جمهوری در انتخابات آینده را منتفی دانست.
هم اکنون نشانه های زیادی وجود دارند که رژیم در حال بازنگری ساختار قدرت بوده و در جستجوی محدود کردن قدرت احمدی نژاد است زیرا بی تجربگی وی و رفتار ایدئولوژیک او، برای ایران گران تمام شده است. ازهمین رو مقام رهبری به رئیس مجمع تشخیص مصلحت یعنی رفسنجانی قدرت های ویژه ای داده است تا عملکرد ریاست جمهور بخصوص در مورد سیاست خارجی را کنترل کند.» 22
وی در مقاله دیگری، مدعی شد که اصولا رفتار تند احمدی نژاد به این خاطر است که وی قدرت خود را از دست داده و رهبر و بقیه وی را تحت کنترل قرار داده اند:
«ری تکیه: درمورد اینکه چرا احمدی نژآد در این شرائط حساس که ایران درگیر مذاکرات هسته ای است، چنین اظهارات تندی را بیان میکند، توضیحاتی وجود دارد. پس ار پیروزی غیرقابل انتظار وی در انتخابات ریاست جمهوری، رهبران قدیمی تر انقلاب در صدد برآمدند تا قدرت وی را در کنترل درآورند و درهمین راستا نیز، مقام رهبری به رفسنجانی قدرت های جدیدی داد. حتی برخلاف نظر احمدی نژاد، ایران مذاکرات هسته ای با اروپائیان را از سر گرفت. احمدی نژاد احتمالا در صدد آن است که با راه انداختن یک بحران، نه تنها این مذاکرات را به بن بست بکشاند، بلکه در صدد است تا نفوذ سیاسی خود را که در ماههای گذشته تدریجا از دست داده است دوباره بدست آورد.» 23
از مقاله وی در مورد محدود شدن اختیارات احمدی نژاد، یک سال گذشت ولی وی همچنان سوار بر قاطر قدرت به کار خود ادامه داد و خامنه ای نیز در همه موارد به حمایت از او برخاست. سرانجام این "کارشناس عالیرتبه" در جلسه ای که بهمراه "کنت پولاک" در "شورای روابط خارجی" داشت، به بی پایگی بخشی از تحلیل های خود در طول یکسال گذشته اعتراف میکند ضمن اینکه ادعای جدیدی را هم مطرح میکند:
«.. بنظر من در حال حاضر، احمدی نژاد پس ار مقام رهبری، قدرتمندترین شخصیت سیاسی در ایران است زیرا رهبر قدرت کنترل وی را ندارد یا اینکه تمایلی به این کار ندارد. وی نفوذ خود بر همه وزارت خانه های مهم را مستحکم نموده است. وزارتخانه هائی که در ایران مهم به شمار میروند و شما باید در این وزارتخانه ها بدنبال "معاون وزیر" بگردید نه وزیر تا ببینید قدرت دست چه کسی است. این مسئله در مورد وزارت خارجه صادق است. اگر دو سه سال اول ریاست جمهوری رفسنجانی را کنار بگذاریم، میتوان گفت که احمدی نژآد قویترین رئیس جمهوری در تاریخ حیات این رژیم است.
برای این مسئله میتوان چند دلیل آورد، اولا اقتصاد ایران در شرائط خوبی است. رشد اقتصادی در سال آینده 5.6 درصد است. پرونده هسته ای نیز کمکی به رژیم بوده است زیرا احساسات ناسیونالیستی ملت را تحریک کرده و هیچ هزینه ای هم برای ایران نداشته است. کشور در تمامیت خودش و همچنین نهادهای امنیتی، احساس پیروزی میکنند.» 24
"ری تکیه"، برای توجیه تحلیل های بی پایه خویش، به وضعیت اقتصادی خوب رژیم یا احساسات ناسیونالیستی مردم متوسل میشود. این ادعا در زمانی است که بقول خود نمایندگان مجلس و دیگر نفرات رژیم، اوضاع اقتصادی دهشتناک گشته است.

ناسیونالیست های پراگماتیست: لاریجانی، ضرغامی و عباس محتاج!
با شروع سال جدید میلادی، مطابق ضرب المثل عامیانه: سال از نو، روزی از نو. زمان برای اختراع یک جناج پراگماتیست جدید که بزودی قدرت را بدست میگیرد فرا رسیده است. این بار، مردان آهنین ایران، علی لاریجانی، عباس محتاج و عزت الله ضرغامی هستند. "ری تکیه" در یک مقاله طولانی که در مجله (CFR) چاپ شد و برای تبلیغ آن، جلسات متعددی در آمریکا برگزار گردید به باز کردن تئوری جدید خویش پرداخت. شگرد همیشگی وی، انتخاب یکی دو شخصیت، وصل کردن آنان به یکدیگر حتی اگر هیچ رابطه ای با هم نداشته باشند و اصرار روی این نکته که نامبردگان در حال تسلط بر دیگر جناحها و کنترل اوضاع میباشند. (ترجمه اختراع جدید وی را میتوان در "بازتاب"، سایت "روز" متعلق به بهنود نیز جستجو نمود)
«رفتار تحریک آمیز احمدی نژاد در دو سال گذشته باعث شده که وی مرکز توجه جهانیان قرار گیرد و بهمین جهت، ظهور یک جناح مهم دیگر در ایران، مورد توجه قرار نگیرد. این گروه اگرچه محافظه کار هستند ولی بیشتر روی ملی گرائی ایرانی پافشاری میکنند تا هویت اسلامی و بهمین ترتیب، پراگماتیسم را بر ایدولوژی مقدم می شمارند. از رهبران این جناح میتوان از علی لاریجانی، رئیس شورای امنیت ملی، عباس محتاج، رئیس نیروی دریائی و عزت الله ضرغامی رئیس صدا و سیما نام برد. اینان همه ملی گرا هستند که همانند رادیکال ها در جریان جنگ با عراق شکل گرفته اند.
بسیاری از این جناح پراگماتیست، در دو سال گذشته در داخل شورای امنیت، نهادهای اطلاعاتی و همچنین ارتش، صاحب نفوذ شده اند.اینان با استفاده از روابط خود با شبکه سنتی روحانیون و نزدیکی زیادشان با رهبر،تلاش میکنند تا سیاست خارجی را از رادیکال ها بگیرند.» 25

از ملا نصرالدین پرسیدند که مرکز جهان در کجا قرار دارد. وی پاسخ داد که طویله من مرکر دنیاست و اگر کسی قبول ندارد، میتواند مساحت کره زمین را اندازه گرفته و به صحت و سقم آن پی ببرد. رابطه خیالی این سه تن در رهبری جناح موهومی بنام پراگماتیست ها و همچنین قدرت روزافزون آنان در نهادهای اطلاعاتی و نظامی و کنترل سیاست خارجی نیز از همین مقوله است. هرکس که ادعای "ری تکیه" را قبول ندارد، میتواند از خود لاریجانی و ضرغامی بپرسد.
در بخش قبلی این گزارش تحقیقی مشاهده کردیم که "ری تکیه"، بعنوان مثال یکی از فاشیست ترین عناصر بسیج در دانشگاه و برگزار کننده کنفرانس هولوکاست، یعنی "عباس شمشیری" را به اصلاح طلبی و ترقی خواهی متهم نموده بود. ظاهرآ ملقب کردن سرداران سپاهی همچون "علی لاریجانی" و "عزت الله ضرغامی" به ملی گرائی نمونه دیگری از وظائف "ری تکیه" در "شورای روابط خارجی" است.

سیاست خارجی رژیم: همیشه پراگماتیست
ازآنجا که برای مخاطبان آمریکائی، یکی از مهمترین مسائل مربوط به ایران، سیاست خارجی رژیم و نوع تنظیم رابطه و برخورد آن با آمریکاست، ازهمین رو، "ری تکیه" وظیفه دائمی خود را در یک چیز خلاصه می بیند: سیاست خارجی رژیم همیشه در کنترل پراگماتیست هائی است که آماده مذاکره با واشنگتن هستند. قبل از بررسی بیشتر نوشته ها و اظهارات وی در این زمینه، بی مناسبت نیست به موضعگیری چند سال قبل "ری تکیه"، پیش از پیوستن به محافل طرفدار رژیم ایران و در نهایت به "شورای روابط خارجی" نگاه کنیم. درآنزمان وی معتقد بود که سیاست خارجی خاتمی، مثل بقیه دولت های قبل از اوست و ربطی به پراگماتیسم ندارد. وی همفکران بعدی خود در "شورای روابط خارجی" را، بخاطر ساده لوحی در برخورد با رژیم، مورد تمسخر قرار میداد:
«برای دو دهه، سیاست خارجی ایران باعث شده که محافل تصمیم گیرنده در آمریکا، بین دو گزینه بهبود روابط یا کنترل ایران نوسان میکنند.در آخرین دور از این چرخش ها، یک "کر دسته جمعی" بصدا در آمده که شامل "برژینسکی"، "برنت اسکوکرافت"، "لی هامیلتون" و یکدسته از دیپلمات های بازنشسته است. این افراد خواهان نزدیکی به ایران هستند.
پایه استدلال این افراد، انتخابات ریاست جمهوری 1997 است که محمد خاتمی را به قدرت رساند. اکنون، محمد خاتمی، آخوندی که لبخند به لب دارد و از "ژآن لوک" نقل قول میکند، جای ملایان عبوس را گرفته است. اظهارت خاتمی دراینمورد که قصد دارد ایران را بسوی دموکراسی ببرد، باعث یک شعف زیاد در محافل ایران شناس در غرب شده است که به این نتیجه نیز رسیده اند که سیاست خارجی ایران نیز معتدل خواهد شد.
این طرفداران نزدیکی به ایران، گذشته از نصیحت به دولت که باید روابط با ایران عادی شود، حتی از "ایران جدید"، به عنوان "عامل ثبات" در منطقه نیز صحبت میکنند." رابین رایت" و "شائول بخاش" در صفحات "فارین پولیسی" (مجله شورای روابط خارجی) میگویند که ایران میتواند مثل زمان شاه در ثبات خلیج فارس نقش بازی کند.
این چرخش در تلقی آمریکائیان به ایران، بنظر میرسد که بیشتر ناشی ار برداشت های این افراد از خاتمی است تا واقعیت آنچه که در ایران اتفاق میافتد. (دراینجا، ری تکیه به برنامه های سیاست خارجی خاتمی اشاره کرده و نتیجه میگیرد که همان سیاست های گذشته با لعابی جدید است)
در یک کلام، ایران و آمریکا در منطقه خاورمیانه رقیب یکدیگرند و همینجاست که سیاست های همزیستی بین ایران و آمریکا در این منطقه بی معناست. هرچقدر هم ایران دموکراتیک شود، بازهم تضاد منافع بین دو کشور باقی میماند. ممکن است خاتمی از اظهارات تندی که در گذشته میشده دست بردارد اما به سیاست های تسلط جویانه ایران وفادار میباشد.»April 1, 2000, National Interest
در ذیل، اظهارات وی پس از پیوستن به محافل طرفدار رژیم ایران را بدون تفسیر نقل میکنیم. وی در تمام مراحل، از خاتمی تا احمدی نژاد و بعد از او، سیاست خارجی ایران را بطور یکسان، پراگماتیست دانسته و در هر مقطع زمانی نیز معتقد بوده است که بهترین فرصت برای معامله با ایران فراهم است. فرصتی که به ادعای وی قبلا وجود نداشته است. در یک مقطع بنا بر مصالح خاصی، سیاست خارجی رژیم را در کنترل احمدی نژاد میداند و میگوید که وی نیز پراگماتیست است. دو ماه بعد مدعی میشود که سیاست خارجی در کنترل پراگماتیست های جدید یعنی امثال لاریجانی میباشد.
پیروزی اصلاح طلبان دوم خردادی
« ری تکیه: من با نظر سوزان (مالونی) و دیگران که باید با هر دولتی که در ایران هست معامله کنیم مخالفم. در سه زمینه تروریسم، صلح خاورمیانه و سلاح کشتار دسته جمعی، معامله با اصلاح طلبان، از تندروها با منفعت تر است. من با این نظر که با هر دولتی جدا از اینکه رفرمیست است یا محافظه کار، میتوان کنارآمد، مخالفم. ما در مسائل مورد اختلاف با ایران، میتوانیم معامله بهتری با اصلاح طلبان داشته باشیم.» 26
شکست اصلاح طلبان حکومتی
«ری تکیه: شکست اصلاح طلبان، باعث رشد یک جناح محافظه کار پراگماتیست شده که خواهان یک دیالوگ همه جانبه با ایالات متحده هستند. درست در زمانیکه بنظر میرسد که چالش ایران بیش از هر زمان دیگری جدی است، ولی چشم انداز راه آمدن ایران با واشنگتن نیز بیش از هر زمان دیگری است.27
ری تکیه: برای اولین بار پس از بیست سال، ایالات متحده این فرصت را یافته تا با مخاطبانی پراگماتیست و منطقی در ایران به گفتگو بنشیند. این محافظه کاران پراگماتیست بخاطر موقعیتی که داخل سیستم دارند، قدرت گفتگو را نیز دارا میباشند. این فرصت نباید بباد رود. 28
دیوید فیلیپس(از شورای روابط خارجی): این انتخابات حداقل این نتیجه را داشته است که اوضاع از حالت بلوکه خارج شده و یک جناح قدرت را بدست گرفته که آنطور که امید میرود پراگماتیست تر از اصلاح طلبان بوده و بیشتر مایلند تا وظائف خود در مقابل خواسته های جامعه بین المللی را انجام دهند. پراگماتیست هائی مثل حسن روحانی قدرت این را دارند تا مقام رهبری را متقاعد کنند که از اصلاح طلبی ریشه ای حمایت کند. 29
ری تکیه: حتی در مورد عراق نیز پراگماتیست ها دست بالا را گرفته اند. اگر واشنگتن در صدد یک دیالوگ واقعی و معنا دار با ایران است، میتواند در ایران مخاطبان خوبی پیدا کند.» 30
طبیعتا باید شکرگزار بود که اصلاح طلبان شکست خورده و بن بست روابط ایران و آمریکا نیز باز شده است.
پس از پیروزی احمدی نژاد:
«ری تکیه: چرا ایران تهدیدی برای جهان نیست
واشنگتن و متحدان اروپائی اش اینطور استدلال میکنند که سابقه جمهوری اسلامی دلیلی بر این است که این کشور قصد صدور انقلاب یا سرنگون کردن رژیم های همسایه را دارد. چنین برداشت هائی ناشی از نادیده گرفتن حقایق مربوط به ایران است زیرا ایران با یک تغییر بنیادین در سیاست خارجی خود، اکنون مبنای سیاست های خویش را تنها بر منافع و نیازهای ملی ایران قرار میدهد. اصول حاکم بر سیاست خارجی ایران مورد حمایت همه جناحهای موجود در ایران است.
دعوای بین جناحها که در دهه گذشته ایران را فلج کرده است باعث شده که "اتفاق نظر" بین جناحها در مورد سیاست خارجی را بپوشاند.... سیاست خارجی ایران دیگر همان سیاست انقلابی گذشته نیست.
رئیس جمهور جدید ایران، در چهارچوب همان سیاسیت خارجی سابق حرکت میکند... اگرچه این "ناسیونالیست های دوآتشه" دیگر از "دیالوگ تمدن ها" صحبت نمی کنند ولی بهیچوجه در صدد خراب کردن فضای آرامی که خاتمی در رابطه با جهان خارج درست کرده بود نیستند.
دیگر آن زمان گذشته است که ایران جامعه بین المللی را از خود میراند و بنام اسلام در صدد مقابله با دنیا بود. پیروان آیت الله خمینی دیرزمانی است که وظیفه صدور انقلاب را رها کرده و به منافع ملی ایران فکر میکنند.» 31
یکسال بعد (سیاست خارجی در کنترل احمدی نژآد است)
«بنظر من در حال حاضر، احمدی نژاد پس ار مقام رهبری، قدرتمندترین شخصیت سیاسی در ایران است زیرا رهبر قدرت کنترل وی را ندارد یا اینکه تمایلی به این کار ندارد. وی نفوذ خود بر همه وزارت خانه های مهم را مستحکم نموده است. وزارتخانه هائی که در ایران مهم به شمار میروند و شما باید در این وزارتخانه ها بدنبال "معاون وزیر" بگردید نه وزیر تا ببینید قدرت دست چه کسی است. این مسئله در مورد وزارت خارجه صادق است.» 32

دو ماه بعد (سیاست خارجی در کنترل پراگماتیست هاست)
«درحالیکه نسل اول رهبران ایران در حال واگذاری صحنه به جوانتر ها هستند، ساختار رژیم نیر در حال دگرگونی است. رقبای اصلی در ساختار رژیم دیگر پراگماتیست هایی مثل رفسنجانی در مقابل روحانیون مرتجع نیستند. اختلاف کنونی در ساختار رژیم، بین آنانی است که روی یک سیاست خارجی انقلابی پافشاری میکنند وآنانی که در مقابل روی ناسیونالیسم ایرانی تکیه مینمایند. این دو دیدگاه را میتوان در تقابل احمدی نژآد و علی لاریجانی مشاهده کرد.
حضور احمدی نژاد در مجامع بین المللی یا سخنان تحریک آمیز وی نبایستی این حقیقت را بپوشاند که وی سیاست خارجی ایران را کنترل نمی کند. یکی از با قدرت ترین شخصیت های کنونی ایران، غلی لاریجانی است. وی رهبر نسل جدید "رئالیست" Realist است که در دهه 90 میلادی در نهادهای امنیتی رشد کردند و اکنون سیاست خارجی ایران را در کنترل خویش دارند. این "رئالیست" ها بخاطر حضورشان در نهادهای کلیدی و ارتباطی که با روحانیت دارند و بخصوص با نزدیکی آنان به مقام رهبری، کنترل سیاست خارجی را در دست دارند.» 33

فوریه 2007
«امروز در ایران، ایده مذاکره با آمریکا مورد حمایت همه جناحهاست و همه با آن موافقند. این اتحاد نظر از زمان 99-2001 تاکنون وجود نداشته است. این، یک موقعیت استثنائی برای ایالات متحده است.» 34
ظاهرآ "تکیه" مقاله خود در سال 2002 را که بر اتحاد همه جناحها برای نزدیکی به ایالات متحده نوشته بود، ازیاد برده است:
2002، همه جناحها موافق مذاکره با آمریکا هستند
«مباحثات سیاسی در ایران باعث شده که یک اتفاق نظر بین همه جناحها در مورد بهبود روابط با آمریکا بوجود آید. همه جناحها تلاش میکنند که این فرصت تاریخی از دست نرود.» (فاینانشال تایمز، 4 نوامبر 2002)
همانطور که از اظهارات "ری تکیه" استنباط میشود، اولا ایران همیشه آماده مذاکره با آمریکا بوده است و ثانیا، سیاست خارجی ایران همیشه پراگماتیست بودن خود را حفظ کرده و حتی احمدی نژاد نیز به آن وفادار است. این سیاست خارجی، به ادعای وی، اکنون در اختیار باند علی لاریجانی است که هم ناسیونالیست و هم پراگماتیست هستند. در پاسخ به اظهارات وی، تنها به ذکر چند نقل قول، منجمله از "محسن امین زاده"، معاون وزیر خارجه در کابینه خاتمی بسنده میکنیم:
ریاست جمهوری خاتمی
«نشریه عصر نو: (مجاهدین انقلاب اسلامی) اول فروردین 86:
تا چند سال پیش سخن گفتن درباره امکان رابطه با آمریکا ذنبی لایغفر ( گناهی نابخشودنی) به شمار می آمد واعلام می شد که بیان کنندگان این گونه سخنان از الفبای سیاست یاغیرت بهره ای نبرده اند واصولا رابطه با آمریکا رابطه گرگ ومیش است... و بحث تا آنجا بالا گرفت که بخش هایی از قوه قضائیه هرگونه اظهار نظر درباره ضرورت برقراری رابطه با آمریکا راجرم دانستند!... . با این حال باید به این تحول کیفی نیز توجه کرد که در دوره اصلاحات این ایالات متحده بود که به انحای مختلف خواهان مذاکره با ایران بود و در مقابل برخی محافل در ایران این مجال را به دولت وقت ندادند تا در این زمینه گام موثری بردارد. 35

محسن امین زاده: دولت خاتمي اجازه يافت تا برسر افغانستان و عراق با آمريكا به گفت‌وگو بنشيند و حتي با نوعي همكاري غيرمستقيم بر سر اين كشورها موافقت شد اما از مذاكره برسر رفع مشكلات توسعه‌ي ملي ايران و از جمله تحريم‌ها عليه ايران منع شد. پاسخ عده‌اي به اين سؤال كه چرا دولت آقاي خاتمي اجازه نيافت از فرصت‌هايي كه براي كاهش بحران روابط ايران و آمريكا به‌دست آورده بود استفاده كند و اين فرصت‌ها را به منافع ملي و كاهش موانع توسعه در ايران تبديل نمايد، اين است كه در ايران، گروهي آمادگي نداشت كه بزرگ‌ترين مشكل سياست خارجي و حتي روابط اقتصادي خارجي ايران در دوره‌ي رياست‌جمهوري آقاي خاتمي حل شود.» سرانجام بحران روابط ایران و آمریکا (نامه شماره 49) 36
ریاست جمهوری احمدی نژاد
محسن امین زاده: در نيمه دوم سال ۱۳۸۴(ریاست جمهوری احمدی نژآد)، سياست خارجی ايران و روابط خارجی با ساير کشورها دستخوش تحولات بسيار مهم، گسترده و عميقی شد که نتايج آن ظرف مدت کوتاهی همه چيز را در اين حوزه کم و بيش زيرو رو کرد. مهمترين تحول در سياست خارجی ايران درسال 1384 تغيير رهيافت حاکم بر سياست خارجی ايران و انتقال از رهيافت يا چارچوب فکری سياست خارجی اصلاحات ، به يک رهيافت مهاجم وتندرو است. رهيافت هايي با زوايای نظری کاملا متفاوت که نه تنها زبان و ادبيات متفاوت دارند، بلکه مهمتر از آن ملاک ها ، معيارها ، و درمجموع دستگاه مختصات تحليلی کاملا متفاوتی داشته و پديده ها را در دو منظومه کاملا متفاوت مورد تجزيه و تحليل و قضاوت قرار می دهند
(دولت جدید) بحران روابط با آمريکا را برای کشور مفيد و ضروری می داند. نه تنها از پيامدهای آن نگران نيست بلکه برعکس از پيامدهای کاهش اين بحران نگرانی بيشتری دارد. به شکلی از برقراری تماس وحشت دارد و ترجيح می دهد که باآمريکا نه در صحنه گفتگو بلکه درصحنه کارزار مواجه شود. يعنی برخلاف آنکه ديگران را مرعوب تلقی می کند از مواجهه در صحنه ای سياسی با آمريکا وحشت دارد. تصور می کند که گشايش در روابط با آمريکا باعث آسيب پذيری بيشتر کشور می شود و لذا از هر راه حلی در جهت کاهش تنش گريزان است. به همين دليل اين طرز تفکر از تشديد تنش با آمريکا خشنود می شود و برقراری ارتباط با آمريکا را تحت هر شرايطی برای کشور خطرناک می داند
به نوعی ميان عزت و اقتدار کشور و ثروت و رفاه مردم تمايز قائل است . فکر می کند که کشور می تواند فقير باقی بماند و يا فقير تر شود و درعين حال با مقاومت و پايداری عزت و احترام بيشتری برای خود درجهان کسب کند. از اين منظر، سهم ثروت و توسعه و علم و تکنولوژی در اقتدار ملی ناچيز است. اين تفکر سهم توان نظامی را در اقتدار ملی بسيار بالا می داند . به نوعی الگوی مقاومت کره شمالی را با يک زندگی فلاکت بار را قابل احترام و حتی مقتدرانه می داند 37
شاید برای خوانندگان این سطور، تغییر موضع دائمی "ری تکیه" باور نکردنی و عجیب بنظر برسد. یکی از دلائل رفتار این چنینی "تکیه" را میتوان در پیوستن وی به "شورای روابط خارجی" جستجو نمود. به دو نمونه از برخوردهای "ری تکیه"، قبل از پیوستن به (CFR) و بعد از آن نگاه کنیم.
طرح دموکراسی در خاورمیانه غیر قابل اجرا و علیه منافع آمریکاست: (سپتامبر 2003)
«ماه گذشته کاندولیزا رایس اعلام نمود که منفعت استراتژیک آمریکا در خاورمیانه، روی همکاری با نیروهائی قرار دارد که در جستجوی دموکراسی، بردباری و رفاه مردم هستند.
آرزوهای دموکراسی طلبی آمریکا چه در عراق و چه در بقیه خاورمیانه خود بخود شکست خواهد خورد. برخلاف نظر دولت بوش، منافع مهم آمریکا، در یک خاورمیانه دموکراتیک بدست نمی آیند. برای حفظ ثبات، عقب راندن دشمنان، حمایت از اسرائیل، ثبات قیمت نفت و ... نمی توان این مسئولیت ها را در یک خاورمیانه دموکراتیک دنبال نمود.
بهترین راه برای آمریکا، حمایت از "دیکتاتوری های لیبرال" میباشد که هم به خواسته های شهروندان خود به "حسابرسی" پاسخ میدهند و هم با ایالات متحده روابط خوبی دارند.مثلا سلطنت های مدرنی مثل قطر، اردن، مراکش یا کویت یک نمونه آن هستند یا سیستم یک حزبی تونس نمونه دیگر آن.
آمریکا بر سر یک دو راهی است. یا ریسک یک خاورمیانه دموکراتیک را بپذیرد و یا اینکه در مقابل، خواسته های پرهیزکارانه و اخلاقی خود را کنار گذاشته و خاورمیانه ای با نظم جدید و با ثبات را انتخاب کند. ایالات متحده، قادر به داشتن هر دو گزینه با هم نیست.» 38
دو سال پس از این مقاله، شرایط منطقه و تعادل قوا تغییر کرده و در اکثر انتخاباتی که برگزار گردید، نیروهای راست مثل حزب الله، حماس یا مقتدی صدر نفوذ بیشتری یافته و دست رژیم نیز بازتر شده است. ازاینرو، بسیاری از کارشناسان منطقه به این نتیجه رسیدند که اصولا رفتن بدنبال دموکراسی در منطقه، منافع ایالات متحده را تأمین نمی کند. همان نظری که دو سال قبل "ری تکیه" به روشنی گفته بود. جالب اینجاست که اکنون، خود "تکیه" نظرش عوض شده و معتقد است که بهترین راه برای آمریکا، همان اصرار بر دموکراسی است. تفاوت بین این دو مقطع، بهتر شدن وضع رژیم و دست بالا پیدا کردن آن در منطقه است:
دموکراسی در خاورمیانه، مفیدترین گزینه برای آمریکا: (مارس 2005)
«انتخابات پارلمانی اخیر در عراق و فلسطین، باعث برخی از نگرانی ها در واشنگتن شده است. تظاهرات عظیم حزب الله در لبنان و رشد حماس و گروههای مشابه در منطقه، بسیاری ار تحلیل گران را به این نظر رسانده که پلورالیسم منجر به برتری اسلامیست هائی میشود که ضد آمریکا هستند.
بهترین راه برای کاهش نفوذ امثال حزب الله یا حماس، تکیه روی دموکراسی و برخورد ایده هاست. اسلام رادیکال تنها در یک محیط دیکتاتوری قابل رشد است. سیاست دولت بوش برای تغییر خاورمیانه به درستی روی این مسئله تأکید میکند که بهترین راه برای ثبات در منطقه، ایجاد رژیم های دموکراتیک میباشد.» 39
مثال دوم، به نوع برخورد آمریکا با رژیم مربوط میشود. در اینجا نیز، تلقی "ری تکیه" پس از ورود به نهاد "شورای روابط خارجی" و طبعآ پیوستن به لابی رژیم کاملا دگرگون شده است:
ایران فقط زبان زور را می فهمد (نوامبر 2001)
«ایران به احتمال زیاد کمکی به ایالات متحده در جنگ با طالبان نخواهد کرد. ملایان تهران خود را کنار کشیده و ضمن "بیطرفی"، به توطئه چینی علیه نفوذ آمریکا در منطقه ادامه خواهند داد. اگرچه دو کشور دارای برخی منافع مشترک هستند ولی اگر ایالات متحده نمی خواهد که ایران به اکثریت منطقه تسلط پیدا کند، پس روابط دو کشور تخاصم آمیز باقی خواهد ماند.
در حقیقت، برخورد "کلینتون-آلبرایت" با ایران که بر پایه دادن امتیاز به ایران برای بازکردن راه دیالوگ بود، قادر به درک این مسئله ساده نبود که ایران و آمریکا نقشه های متفاوتی برای منطقه دارند. اگر ایالات متحده بدنبال این است که ایران به قواعد بین المللی تن دهد، پس بایستی حضور پرقدرت خود در منطقه را حفظ کند و با فعالیت های تروریستی ایران و همچنین تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی مقابله کند. تنها در صورتیکه ملایان دیکتاتور ایران بفهمند که آمریکا در این زمینه جدی است، تازه در اینصورت است که یک دیالوگ معنا دار به وقوع خواهد پیوست.» 40
پس از پیوستن به "شورای روابط خارجی"، "ری تکیه" معتقد است که نباید با ایران تند برخورد کرد و دادن امتیاز تنها راه عاقلانه در برخورد با حاکمان ایران است:
تنها راه برخورد با ایران دادن امتیاز است (نوامبر 2005)
«برای ایالات متحده، عاقلانه تر است که لحن برخورد خود با ایران را نرمتر کرده و از تحریم های اقتصادی علیه ایران نیز دست بردارد. برای مدتی طولانی، آمریکا روی فشار بر ایران متمرکز بوده است ولی زمان آن فرا رسیده است که قدرت نرم آمریکا (امتیازات اقتصادی و ...) را به ایران نشان دهیم. در زمانیکه واشنگتن در صدد حل مسئله اتمی ایران است؛ باید بپذیرد که دکترین تهدید و اظهارات خصمانه علیه ایران کارگر نیست.» 41

در بخش بعدی این گزارش به توضیح رابطه پیچیده فعالیت های موسسات "تحقیقی و آکادمیک" در آمریکا با منافع بخش های گوناگون خصوصی و اقتصادی این کشور میپردازیم و در همین رابطه موارد تکان دهنده ای از حمایت های مالی کمپانی های بزرگ و در رأس آن بنیاد راکفلر، از سیاست نزدیکی و مماشات با رژیم ایران را بررسی میکنیم.
ادامه دارد
پاورقی ها:

1- http://www.cfr.org/content/publications/attachments/Iran_TF.pdf
2- http://www.sharghnewspaper.ir/830120/index.htm
3- Ray Takeyh and Nikolas K. Gvosdev, THE WASHINGTON QUARTERLY, AUTUMN 2004
4- http://www.keywomeninenergy.com/index.php?option=com_content&task=view&id=55&Itemid=66
5- - Brookings Press Briefing , February 23, 2000
6- http://emruz.info/ShowItem.aspx?ID=7267&p=1
7- - MEPC Journal 11.2000 Number
8- - The last great revolution bu Robin Wright
9- -Los Angeles Times,, December 29, 2000
10- Middle East Policy, June 2000
The National Interest, No. 63, Spring 2001,AIJAC
12- - MEPC. 12.12.2000
13- Iran's Emerging National Compact, Fall 2002 World Policy Journal
14- موسسه بروکینگز، 11 ژوئن 2001
15- Radio Farda, 18.2.2004
16 Ray Takeyh and Nikolas K. Gvosdev, THE WASHINGTON QUARTERLY, AUTUMN 2004h
17- http://www.majma.ir/Contents.aspx?p=a8fb3cd0-3daf-4e35-8a1d-fc5a762ebd8e
18- Ray Takeyh and Nikolas K. Gvosdev, THE WASHINGTON QUARTERLY, AUTUMN 2004
19- May 25, 2005 Financial Times
20- - June 23, 2005 The Boston Globe
21- February 26, 2006 Los Angeles Times.
22- - November 15, 2005, CFR
23- Behind Iran's hard-line on IsraelBy Karim Sadjadpour and Ray Takeyh December 23, 2005
24- http://www.cfr.org/publication/11902/axis_of_anxiety.html?breadcrumb=%2Fbios%2F9599%2Fray_takeyh
25- http://www.foreignaffairs.org/20070301faessay86202-p20/ray-takeyh/time-for-detente-with-iran.html
26- Ray Takeyh 12.12.2000 Middle East policy council
27- - R. Takeyh International Herald Tribune, August 24, 2004
28- Washington Quarterly, Autumn 2004
29- Pragmatism Needed in US-Iran Relations , March 7, 2004The Boston Globe
30- International Herald Tribune, August 24, 200
31- (9.29.2005, Christian science Monitor
32- Takeyh and Pollack roundtable at CFR 11.1.2006
33- Testimony before the Senate Foreign Relations Committee on September 19, 2006):
34- (نشست ویژه برای معرفی کار جدید "تکیه"، 22 فوریه 2007
35- http://emruz.info/ShowItem.aspx?ID=6047&p=1
36- http://www.nashrieh-nameh.com/articlea.php?mID=33&articleID=758
37- http://www.advarnews.us/article/1378.aspx
38- - Los Angeles Times, September 7, 2003
39- The Baltimore Sun, March 22, 2005
40- Ray Takeyh National Review, Nov 5 2001
41- Congressional Testimony, November 15, 2005